دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دیگه نمیخوام !

خستم ... 

خیلی خسته ! خستم از اینکه روزا باید بشینم و اتنظار بکشم تا تو یه موقعیتی برات پیش بیاد و بتونی ۵/۶ دقیقه باهام حرف بزنی . 

خستم از اینکه هر دفعه باهات تماس میگیرم تو سر کلاسی یا یکی پیشته یا خونه ای و رد میدی . 

خستم از اینکه یک سال و اندی گذشته و هنوز که هنوزه جرات نکردی من و یه پارک ٬گردش یا هر کوفت و زهر ماری ببری ... 

خستم از اینکه از صبح تا شب چشمم به گوشیمه تا یه اس اماس ازت برام بیاد ! 

نمیخوام 

دیگه نمیخوام ! نمیخوام وقتی یکی ازم میپرسه کی همدیگه رو دیدین بشینم حساب کنم ببینم چهارشنبه ی دو هفته پیش بود یا سه هفته ؟ شایدم یه ماه ! 

کی باورش میشه من و تو روزی ۳/۴ تا اس ام اسم به هم نمیدیم ؟ 

کی باورش میشه وقتایی پیش میاد که ما یه ماهه همو ندیدیم ؟ قیافه من یادت میمونه؟ 

دیگه نمیخوام موقع حرف زدن چشمم به کال تایم گوشیم باشه تا یهویی قبضت زیاد نشه ! 

دیگه هیچی نمیخوام... 

ـ ببخش اگه ناراحتت کردم . شاید همه حرفام حق نبود اما خیلیاش مهم بود ! دیگه خسته شدم ... بفهم ! 

- همه حرفات حق بود اما اجراش سخته . جبران ناپذیره . به من ایمان داشته باش . 

- نمیتونم ! چون از کارهات سر در نمیارم .نمیفهمم دقیق چیکار میکنی .و تو سرت چیه . 

- خوب راهش اینه که بپرسی . نه اینکه داغونم کنی ٬تنهام بزاری و سرد شی . 

پرسیدم اما جوابمو نمیدی ! حواسمو پرت میکنی . یا با شوخی از زیر بار جواب دادن در میری ... 

 

وقتی بهت میگم فلانی و فلانی باهم رفتم فلان جا . یا اون یکی با دوستش شب تا صبح تلفنی حرف میزنن . یا فلانی هفته ای دوسه بار میاد دم دانشگاه دنبال دوستش یا... بهم میگی اونا اعتبار ندارن !یه دانشجوی بیکارن ! کسی نمیشناستشون ... 

نمیخوام من اعتبار نمیخوام ! من آبرو نمیخوام ! شخصیت نمیخوام ! آدمی که از خونوادش بترسه نمیخوام ! 

من یکی دیگه و میخوام . یکی که کله خر باشه . نگران قبض گوشیش نباشه . ترس از آبرو و احترامش نداشته باشه . یکی که همرام باشه نه کسی که بابام باشه !!! میفهمی ؟   

 

 پنجشنبه . پ ن ۲ : دیشب کلی اس امسی با هم حرف زدیم . برخلاف سکوت های همیشم همه ی حرفامو بهش زدم و اونم برخلاف انتظاری که داشتم که الانه که ناراحت بشه ٬اتفاقا برعکس کلی به حرفام گوش کرد و سعی کرد بهشون اهمیت بده . بهش گفتم که همیشه سعیم اینه که آویزونت نباشم . هیچ چیزی ازت نمیخوام .تا اونجایی که بتونم و مجبور نشم و در توانم باشه سعی میکنم همه نیازهامو خودم برآورده کنم و کوچکترین درخواستی ازت نداشته باشم. جدا هم همینه ! هیچوقت ازش انتظار نداشتم برام فلان چیز و بگیره یا فلانجا بیاد دنبالم یا هرچی ! برخلاف خیلی از دوستای خودم که عملا دارم میبینم حتی قبض گوشیشونم دارن از طرف مقابلشون میگیرن !! اما من هیچ انتظاری ندارم چون نیازی ندارم و دوس دارم خودم باشم و منتی به سرم نباشه و همینطور اینکه وظیفه ی اون نمیدونم برام کاری انجام بده . 

نهایت خواسته هام ازش درس خوندش و چیزایی بوده که به صلاح خودش بوده .شاید یه کم دارم زیادی یه طرفه میرم و لازم باشه گاهی یه چیزایی ازش بخوام .شاید لازمه من نیازمند باشم و اون نیازهامو برآورده کنه . دیشب بهم گفت همه درخواست هاتو بگو ؟ گفتم دلم میخواد هفته ای دوبار بیای دنبالم .روزی یک ساعت باهم تلفنی حرف بزنیم. هفته ای یک روز نهار باهم باشیم . در طول روز به هم اس مس بدیم . وقتی ازت یه سوالی میکنم بهم درست حسابی و دقیق جواب بدی .// قبول کرد هفته ای یک روز بیاد دنبالم . ماهی دوروز نهار باهم باشم . اس مسامون در همین حد باشه . تو جواب دادنش تغیری ایجاد نمیکنه و به همین منوال پیش میره .و تلفن میگیره که بتونیم باهم از اتاقم در تماس باشیم . 

اما همشونو رد کردم و گفتم هیچکدومو نمیخوام . شاید یه زمونی اینا درخواست هام بودن اما نیاز های من یه چیزایی دیگست و با این چیزا رفع نمیشه . اصرار کرد اگه من ازت بخوام چندوقت یه بار نهار باهم بریم بیرون چی؟ یا اینکه تلفنی صحبت کنیم؟ گفتم نمیخوام ! 

رفتارم مثل آدمی بود که چند وقته از پشت ویترین فروشگاه یه شلواری و دیده و کلی خوشش اومده ٬حالا که حقوقشو گرفته میخواد بره بخره ٬ میره میپوشه اما موقع خرید هنوزم مردده این اون چیزی هست که میخواد ؟ هنوزم مثل چند روز پیش از این شلوار خوشش میاد؟ اصلا این شلوار بهش میاد یا فقط از پشت ویترینه که براش جذاب و دیدنیه . آخر سرم از فروشگاه دست خالی میاد بیرون و به جنسای دیگه نگاهی میندازه ...