دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دو یعنی ۲ یا پنچ !!

نمیدونم از کجا شروع کنم و چطوری بگم ... نمیدونم اصلا باید بگم یا نه . شاید نباید بگم اما تا ننویسم دلم آروم نمیشه .  

گ لطفا اگه اینجا رو میخونی دیگه نخونش !!!! 

بابای گ چند ساله (۸.۹ سال) که با اونا زندگی نمیکنه . کلا از هم جدان .یعنی از زمانی که گ ۱۵.۱۶ ساله بوده . نبودن باباش باعث شده یه جورایی خود ساخته بار بیاد و خودش از پس زندگی و مشکلاتش بر بیاد .از همون زمونم اون شده مرد یه خونه ی ۴ نفره. دوتا خواهر هاش +مامانش. 

دیشب ازش پرسیدم خرج و مخارج زندگیتون با کیه؟  بابات کمکی میکنه؟ بعد ازدواجت چی؟ 

جواب داد همه ی خرجی با منه . بابام نه اصلا . بعد ازدواجم بامنه . 

و من... 

بهش گفتم : میدونی برای زندگی کردن با تو باید خیلی بزرگ شم .زندگی با تو خیلی سخته ... 

گفتم :خیلی سخته از این نظر که فک میکردم زندگی دو نفره یعتی واقعا دو نفره .من و تو ! اما الان میبینم ۲ یعنی پنج . 

گفتم: میترسم نتونم تحمل کنم  و نتونم بفهممت .میترسم اونقدر بزرگ نشم که بفهممت ! نتونم درک کنم چرا بابات باید بره ..اما تو جورشو بکشی .گفتم یه سال دو سال که نیست ٬بحث ۵۰ سال زندگی مشترکه .گفتم نمیدونم چرا بعد از دو سال حالا به این فکر افتادم . گفتم نمیدونم چرا خیلی چیزا رو یا دیر گفتی یا نگفتی ... 

 

بهم گفت من همه ی زندگیمو مدیون خونوادمم ٬ اگه الان موفقم به خاطر اونا بوده .گفت زندگی دو نفره ی ما باید مدیون اونا باشه .اما این معنیش زندگی ۵ نفره نیست !  

گفت من میدونم بحث تو فقط بحث پوله !! وگرنه از هیچ نظر دیگه شریک نداری ٬اونم که من زحمتشو میکشم .  

 

گفتم مساله پول نبود . مساله چیزایی بود که در کنار این مورد پیش میاد .گفتم مشکل سختی کشیدن شوهر منه ٬ پیر شدنش و شکسنتش ... 

گفتم ندیده و نشناخته از بابای سنگت متنفرم !! 

گفت گ اگه شوهر توهه پسر اونام هست ! باید برای اونا پیر بشه ... 

 

نمیدونم تا چه حد منو میفهمید و درکم میکنید ٬ گ که میخواد همه ی این بحث ها رو ربط بده به پول و اینکه من ...  / نمیگم بحث من اصلا پول نیست نمیگم برام مهم نیست چرا هست ! کیه که براش این موضوع مهم نباشه اما مهمتر برای من آرامش زندگیمه . 

خودتونو بزارین جای من و فک کنید ٬بهم کمک کنید چطوری میتونم با این موضوع کنار بیام .اصلا اگه شما باشین چیکار میکنید. نمیدونم میتونم تحمل کنم و درکش کنم و بفهممش یا نه . نمیدونم منظورمو چطوری بفهمونم اما میدونم اگه نتونم با این مساله کنار بیام و تو ذهنم برای خودم حلش کنم بعدا این مساله میشه یه معضل؟ بزرگ برای آرامش زندگیم . زندگی ما ! 

سوغات !

امروز بعد از تقریبا بیست روز گ و دیدم ! از وقتی از سفر اومدیم به جز یه افطار هیچ جا نرفته بودم ٬حتی تا سر کوچه ! به خدا دیوونه کنندستا  

دیگه داشت میزد به سرم . به قول گ بدخلق شده بودم و حسابی سر گ نق میزدم .

به بهانه ی کتابخونه جیم زدم و گ اومد دنبالم رفتیم خیابون گردی ٬البته کوچه پس کوچه گردی  یه جام که به کل حواسمون پرت بود و داشتیم بعد از بیست روز دیداری تازه میکردیم که یهویی یه ماشین نمیدونم از کجا دنده عقب روبرومون ظاهر شد و حسابی آبرومون رفت !.  

 سوغات هاشم براش بردم ٬البته اونجا نتونستم اونطور که میخواستم سوغات بگیرم براش چون مامان همه رو میدید و مجبور بودم چیزایی انتخاب کنم که پسرونه نباشن. یه شیشه کوچولو آب زم زم  و دو تا تسبیح  و یه سبد پر از صدف و گوشماهی (که این یکی و یادم رفت عکسشو بگیرم) 

ـ  قبل از رفتن تو چت به گ میگم کجا بریم امروز؟ یه ذره فک میکنه و میگه میریم بستنی میخوریم ! فک کن !! دو تا آدم روزه ساعت ۵ عصر روز رمضونی ... لپوی حواسپرت حواسش نبود ! اگه جلوشو نمیگرفتم آب زمزمه رو میخورداااا 

-  اولین روزمو گرفتم .خداییش از ساعت پنج به بعدش خیلی سخته میخواستم بخوابم اما از صدای غرغر شکمم مگه خوابم میبرد!! 

-  میگم راست راستی بیخود نیست این همه به حجاب و عفاف و این چیزا توصیه میشه ها ! این پسرا چه هیزن به خدا .نمیدونم گ چطوری از پشت این همه سیاه سیاهی ِمانتو از زیر ِگره شالم گردنمو دید اونم در حال رانندگی ! بعدشم گییییییییییر . نه که بگه خانوم گردنتو بپوشونا نه !! زهی خیال باطل  میخواست بخورتم !!! 

-  چرا من از م ک ه اومدم اینطوری شدم ! فک کنم دستگاه وب سانسوریمو اونجا جا گذاشتم .

پیلیر انسر می !

موهام داره میریزه ... به سرعت برق و باد ! رفتم اینترنت سرچیدم دیدم اثر قرص های ا.ل .د.ی هست شاید . آخه نوشته بود رو بعضی ها اثر مثبت میزاره رو بعضی منفی .منم که تو این مدت که واسه مکه خوردم کاملا ریزش موهامو حس میکنم.صورتمم جوشای ریز زده . اصلا دلم نمیخواد شونشون کنم . 

نمیدونم طبیعیه یا نه؟ شماهام که موهاتونو شونه میزنین یه مشت مو از توی شونتون جمع میکنید ؟ 

 

کسی راه حلی پیشنهادی چیزی داره ؟ کمک : 

۱) برای ریز..ش م.و 

۲) سه چهار کیلو چاق شدن میخوام چاق شم.

۳)کسی تا حالا از این مو..مکای آماده استفاده کرده؟ موها رو میکنه یا به درد نمیخوره ؟ 

آها راستی اونایی که میرن آرا.یش.گاه ... و ... و اپلی.دی میکنن ۱:چقد میگیرن / ۲ : از ا.پلیدی شما استفاده میکنن یا خودشون دارن؟ چطوریه؟

نامه !

یه ماه پیش یه روز تو ماشین گ تقویمی که عید بهش داده بودم تا شعراشو توش برام بنویسه و برداشتم تا بخونم. گ از ماشین پیاده شد ٬همونطور که ورق میزدم صفحه های اخر یه خط نا آشنا دیدم . خط گ نبود ! یه صفحه ی کامل نوشته بود شایدم بیشتر .خیلی هم عجیب نوشته بود . داد میزد نوشته از یه جنس مونثه !! یه خط خوندم اما چیزی نفهمیدم . تنها چیزی که فهمیدم این بود که برای همین بود که گ اسرار داشت یه صفحه از وسطای تقویم بخونم و حواسم پرت بشه تا صفحه نزنم . دیگه ادامه ندادم.فک کردم خوشش نمیاد بخونم و نباید بخونم . همون روز دوستمم توی ماشین بود برای همین از گ در مورد اون نوشته چیزی نپرسیدم.  

تا حالا خدا رو شکر هیچوقت بهش شک نکردم .هیچوقتم نخواستم امتحانش کنم . هر چند که اون قدیما که شلوارم دوتا شده بود و آی دی ساختن یاد گرفته بودم سریع یه آی دی ساختم و باهاش هرکی و میخواستم امتحان میکردم ببینم چند مرده حلاجه !  

اما گ و هیچوقت نخواستم امتحان کنم ٬هیچوقتم فکرش به ذهنم خطور نکرد.چون هیچوقت بهش شک نکردم! اجازه ی شک کردنم به خودم ندادم. حتی پارسال که خونمون بود و ازش خواست آی دی شو جولوم باز کنه و نکرد. حتی همون روز که گوشیش دستم بود و قصد گشتن توشم نداشتم اما به زور ازم گرفت تا اشکم در اومد (حالا دیگه هر موقع گوشیشو برای جابه جا کردنم دستم میگیرم تنم میلرزه ) و نه حتی اون روزی که اس ام اسایی که به اون مزاحمه جواب داده بود و برام خوند . نه شک نکردم . 

خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه به کل یادم رفت اونروز چی دیدم و چی میخواستم بپرسم. تا اینکه دیشب وسط اس ام اس زدنامون اومدم بنویسم خیلی وقته شعراتو نخوندم دوس دارم تو تنهاییام بخونمشون ... که یادم اومد ازش در مورد اون نوشته بپرسم.پاک کردم و نوشتم :اون نوشته ی شبیه نامه صفحه ی آخر تقویمت چیه؟ 

پرسید مشکوک شدی؟ و بقیه ماجرا رو تعریف کرد.که یکی از همکاراش تو سازمان بهش علاقه مند شده و از طرف یکی دیگه از گ خواسته یه شعری براش بگه و اون متنم چیزایی بوده که میخواسسته گ تو شعرش اصلاح کنه . 

و گفت که به خاطر تو و اون همکار از سازمان اومدم بیرون و کارمو ول کردم و... 

یه کم دلخور شدم.انتظار داشتم گ خودش بگه چی شده نه اینکه من بپرسم . انتظار داشتم اون روزایی که ازش میخواستم کارش و بیخیال نشه و دلیلشو میپرسیدم راستشو بگه ! نه اینکه دروغ ببافه به خاطر رییس و ... دلم نمیخواست دفتر شعر منو بده به یکی دیگه که ...  نمیخواستم تو اون دفتر برای یکی دیگه شعر بگه هرچند اون شعر از خوبیهای من پر شده باشه ...

حرف ها و کارهاشو توجیه کرد اما من قانع نشدم... 

دلم پره ٬ خیلی پر !  هنوزم ازش مطمئنم هنوزم بهش شک ندارم اما ازش انتظار دیگه ای داشتم... 

شب بدی بود... خیلی بد . تا الان ده دقیقه هم نخوابیدم.  

 

فقط نوشتم تا یه چیزایی و به خودم یاد آوری کنم و یادم بمونه ... همین

قبولی !

خدایا مرسی که هوامونو داری .ممنون که نتهامون نمیزاری و دعاهامو بی جواب نگذاشتی . 

کپلی ارشد قبول شده .   

گوپولی رفتی اونجا منو تهنا نزاری ...