دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

هوای بارونی !

گ چه کیفی میده دوران دانشجویی ! وقتی 5/6 نفری به زور خومونو تو صندلی عقب اتوبوس جا میدیم و  از هر دری سخنی ... گهگاهی هم این وسطا برای دختر کوچولوی 4 ساله توی اوتوبوس شکلک در میاریم و از دور لپای تپلشو میخوریم 

_ گوپی داره میاد .توی قطاره از صبح چند بار باهم حرف زدیم و کلی خوش و بش کردیم .  

از اینوم من کلاسم تشکیل نشده !! با بچه ها تو اوتوبوس واسه خودمون خوش خوشان اومدیم و وقتی رسیدیم به شهر تصمیم گرفتیم خونه نریم ! حیفه هوای به این خوبی بود. باروون نمیاد اینجا اما هوا کاملا ابره ! اما ابرش یه مدل خاصه طوری که دلگیر نیست و آدم دلش میخواد پیاده بره هرچند ۵ روزه که حموم نرفته ! هرچند جدیدا توی کفشش احساس ناراحتی میکنه و حس میکنه یه چیزی توی کفششه و هر چند صبح خسته و خواب آلود اومده بیرون و حتی یه ضد آفتاب هم نماسونده باشه روی پوستش ... 

مگه نه !! حیف اون هوای به اون خوبی نبود !! 

تصمیم گرفتیم بریم ذرت بخوریم اما تو مسیر هر جا رفتیم قسمت نبود !! یه نگاه به ساعتامون انداختیم دیدیم هنوز ۴ عصره و نتیجه گرفتیم حالا حالا ها جایی ذرت گیرمون نمیاد !! 

تیکه تیکه توی راه دوستا از هم جدا شدیم . من موندم و دوستم ٬ بی افش می اومد دنبالش و چون منم مسیری تا خونمون نمونده بود رو هم تصمیم میگیرن برسوننم ... وقتی با هم میبینمشون دلم برای گوپی تنگ میشه ... یعنی فردا این ساعت ما باهمیم؟؟ 

 

_ بهم زنگ میزنه . داریم صحبت میکنیم دوستم بهم میگه به خاطر کادو تو..لدم از گوپی تشکر کن ( واسه تولد دوستم یه ادکلن گرفتم با کاپ و فنجونی که گوپی از تهران اورده بود برام خیلی شیکه) به گوپی میگم (نا) سلام میرسونه و تشکر میکنه . میگه بگو قابل شما رو نداره ایشالله تولد بچمون جبران میکنید !! 

بعدم بهم میگه ...(الان اینجا دوست داشتم اسم خودمو بگم .اما نمیشه .خیلی اسممو دوس دارم مخصوصا وقتی گوپی صدام میکنه یه لحن خاصی داره اون موقع )  

بهم میگه بیا زودتر بچه دار شیم دوستات یادشون میره جبران کنناااا !! 

 

_ امروز دو بار دلم برات تنگ شد ...  

دفعه دومش وقتی بود که استاد شین داشت از اون دور می اومد و (نا) به اون یکی دوستم گفت استاد شین و ببین !به نظرت استیلش شبیه کیه؟؟ و دوستم بی مقدمه گفت یاروی گیتی !! 

یه رب وایستادم تا دوباره استاد بیاد از جلوم رد شه بیشتر ببینمت . 

 

دعوا و خاموش کردن گوشی !

و اما روز های نبوده : 

دقیق یادم نمیاد از کی و کجا نبودم اما خلاصه وار واسه ی اینکه یادم نره مینویسم: 

  

چهار شنبه و پنجشنبه هر دو رووزش حد اقل یک ساعت و نیم باهم بودیم. 

جمعه : بین کلاس موقع نهار پیچوندم و با گ رفتیم توی همون شهرستان دانشگام یه جایی خیلی باحال لب استخر پیدا کردیم و با هم سالاد فصل و سیب زمینی و چای خوردیم.کلی کیفور بودیم و سرخوش . یه خونوادم کنار  ما نشسته بودن  و در حال پختن غذا بودن ٬ماهم اینور ماشین نشسته بودیم و در حال دل دادن و قلوه گرفتن بودیم که غذاشون آماده شد و آقاهه اومد بهمون تعارف کنه اما طفلکی یه چیزایی دید که نباید میدید و سریع حرفشو نزده و زده رها کرد و جیم شد . )فکرای بد نکنید لب و لوچه و این چیزا نبود فقط مث دوتا مرغ عشق دست همو محکم گرفته بودیم خیلی نزدیک نشسته بودیم و حرف میزدیم ) 

.

شنبه : با یه عده از بچه های دانشگاه رفتیم بیرون و دیدن کوچه پس کوچه های گذشته .عکس ها هم اضافه میشه .  

.

یکشنبه : توی دانشگاه همگی از درد پا میشلیدیم و علت عمدش هم همون مناره ای بود که  شنبه بالا رفته بودیم . به جان خودم توی دبلیو سی از شدت گرفتگی روی رون پام واسه ی نشستن التماس خدا میکردم ! 

هوای عالیی هم بود یکشنبه ای برای همین هیچکدوممون دلمون نمیومد بریم خونه تا ۵ توی خیابون پیاده با همون درد پا رفتیم . بعدم که رسیدم خونه دعوا شدم و بهم گفتن خودمختاری !! هر کار میخوای میکنی و هر جا میخوای میری !!(اما اصلا اینطوری نبود از ۵ به هرکی زنگ زدم بیاد دنبالم ببرتم خونه منو پیچوند )  

.

سه شنبه : از شدت بد حالی و سردرد و خستگی داشتم میمردم .هرچی به کوپی اصرار کردم که بزار بخوابم حالم بده نمیزاشت گیر داده بود به یه حرفی و دنبال بهونه و دعوا بود و میگفت جوابمو بده بعد بخواب سوالشم اینطوری بود : (یا این مساله باشه یا اصلا نیاشه و..) منم که داشتم میمردم اس زدم بزار بخوابم صبح جوابتو میدم حالم خوب نیست دارم یه چشمی میخونم اس ام اساتو . (جدا هم هی خواب رفتم هی از خواب پریدم) اونم تک میزد .منم گوشیمو خاموش کردم و دیگه مردم !  

تا صبح به ایرانسلم اس داده بود و تک زده بود و تهدید کرده بود اما من بیخبر از دنیا خواب خواب بودم و هیچی نفهمیده بودم.  

صبح گه بیدار شدم بهم گفت : هر مرگیتم بود جواب منو میدادی و میخوابیدی ٬حق نداشتی گوشیتو خاموش کنی ٬ بیچارت میکنم ٬ کاری میکنم که مرغای آسمون به حال دلت گریه کنن ٬آی گریه کنی و...  اگه بیدار شدی و جواب دادی که هیچ اگه ندادی دیگه نه اس بده نه زنگ بزن .( البته اون آتیش به خاطر یه جمله ی من بود که به گ گفته بودم )

بهت زده ساعت ۵ صبح کورمال کورمال اون اسا رو چند بار خوندم و باورم نمیشد جدی جدی دارم درست میخونم.و این اس ام اسای یکیه که ادعای عشق میکنه . تا ساعت 6 اس زدم و معذرت خواستم و اشتباهم و قبول کردم و سعی کردم با آرومی قضیه رو حل کنم و آب روی آتیش معرکه بریزم و روزمونو خراب  نکنم. اما کوپی سنگ سنگ بود و حسابی حالمو گرفت . یه حرفایی شنیدم که انتظارشو نداشتم و تا حد مرگ تحقیر شدم .  

توی یه اس هم بهش گفتم حق داشتی دعوام کنی اما دعوا با غلط زیادی فرق میکنه / اونم اس زد که یالاا سریع بگو:( گه خوردم که گفتم غلط زیادی ) و... 

در هر حال ساعت 11 از خونه اومدم بیرون و توی خیابونا گشتم تا موبایلشو روشن کنه و بگه که میاد بریم بیرون یا نه . تا اینکه ساعت 12:30 زنگ زد کجایی .ماشین و پارک کردم و رفتم پیشش بدون مقدمه گفت بزار من حرفمو بززنم و شروع کرد به داد و بیداد و سر و صدا و ... منم سکوت و سکوت و سکوت . 

گهگاهی هم این وسطا اشک ریختم و به حال دل سوخته و کله ی بی عقلم گریه کردم و خدا میدونه توی سرم چه چیزهایی ووول  وللل میخورد.  

فهمیدم ما به درد هم نمیخوریم و برای یه زندگی مناسب نیستیم / فهمیدم اشتباه کردم که میتونم به کوپی اعتماد کنم و خودم و آیندم و بسپارم به دستش / فهمیدم زندگی دونفره ی ما زندگی بشو نیست و این اصلا درست نیست که تا زمانی که من خوب باشم اونم باید خوب باشه . 

فهمیدم خیلی چیزا باید یا تغییر کنه یا...  

و از اونطرفم اون با دلیل و دعوا و باید بهم میفهمون که من چقدر اشتباه میکنم و همیشه حق با اونه و همونی که اون میگه درسته /  اگه مخالفت میکردم گازشو میگرفت به طرف ماشین که بره منو پیاده کنه /اکه موافقت میکردم بحث و ادامه میداد و قیافه ی حق به جانب به خودش میگرفت . و به این تنیجه میرسید که من کلا غلطم ! 

منم گهگاهی موافقت کردم و مخالفت و سکوت و آخرم به اجبار توافق . 

یه جا هم وایستاد و شروع کرد به ادامه دادن حرف هاش و وقتی مخالفت منو دید گفت میخوای تموم کنیم؟ منم سکوت کردم و گفتم برو پهلوی ماشینم / نرفت و دوباره حرفشو زد . منم دیش دیش و اناری که سه شنبه بین کلاس که با بچه ها رفته بودیم گردش و خورده بودیم و یه مقدار هم برای کوپی گذاشته بودم کنار و گذاشتم روی جلوی ماشینش و گفتم اینا رو برای تو اورده بودم . و پیاده شدم. 

دیگه هم هرچی اومد دنبالم جوابشو ندادم و دو سه تا کوچه پاده رفتم سمت ماشین . اونم از ترس اینکه فک نکنن داره مزاحمم میشه دیگه نیومد . رفته بود اون چیزی که از ته برام اورده بود و گذاشته بود روی ماشین . رفتم دنبال دوستم ؛اما دم خونشون کوپی زنگ زد و بازم با همون لحن باید و نبایدی گفت امرروز و وقت داری میتونی کلاستو نری و با هم بریم مشکلمونو حل کنیم و من دو باره خر شدم و رفتم پیشش تا ساعت6 . کم کم اوضاعمون بهتر شد  اما با سکوت من و خوردن و قورت دادن حرف هایی که توی دلم تلنبار شده . ازش خواستم به خاطر اون حرف هایی که تو اس دیشب زده ازم  معذرت بخواد اما اون حق و به خودش داد و منم ادامه ندادم. 

پنجشنبه : تولد دوستم بود و کلی زدیم و رقصیدیم و خوردیم و خوش خوشانمون بود . کوپی هم اومد دم خونه ی دوستم و اینو بهم داد. فک میکنم میخواست دعوامونو ختم به خیر کنه و مشکل حل بشه .منم زنگ زدم وتشکر کردم و خواستم که همه ی چیزایی و که شنیدم و فراموش کنم.  

.

جمعه : صبح کسی خونمون نبود منم جیم زدم و رفتم تا کوپی رو ببینم .از دو روز پیش کلی برنامه ریخته بود برای امروز و منم به خاطر اون بیخبر از خونه زدم بیرون و رفتم  پیشش /بیشتر به خاطر اینکه شاید  بهم ثابت کنه اون حرفی که من چهارشنبه شب زدم و باعث به پا شدن این طوفان شد اشتباهه/ اما زهی خیال باطل .   


خیلی برام جالبه . اینهمه بازدید کننده از دیروز که پستمو گذاشتم تا حالا داشتم اما فقط ۶ کامنت !   ۹۰ بازدید .

کسی از عکسا هم خوشش نیومد. منو باش چقد با پینت و فوتوشاپ حجمشونو کم کردم تا آپلود شن.  

اگه اینجا مینویسم برای همدردی و همفکریه ...

زندگی من همچون مهمم نیست نه !  

دلم گرفته مامان بابام دارن میرن ... 

بازم من میمونم و تنهاییام و اون همه کاری که روی سرم میریزه و یه دنیا دلشوره و دو دلی ... 

منو باش هی میام نظراتو بخونم ! 

 

به دل نگیرید .  


فقط اومدم بگم اگه کسی نگران رابطه ی من و گوپیه ناراحت نباشه . ما باهمیم و داریم باز برای چندمین بار از نو شروع میکنیم. 

میدونم ازدواج ما اشتباهه و انجامش خریته !! اما من این خرییت و دوس دارم .

ادامه مطلب ...

دلیل غیبت !

گ سلاااااااااااااااام. 

به کام دسترسی ندارم .ویندور بالا نمیاد .الانم با کام داداشیم .خدا رحم کنه  لو نرما. 

میام کلی عکس دارم و حرفای گفتنی و کارای یواشکی  

بوچ بوچ  

تا جمعه میام. بلکم .زودتر  

 

پ ن : همه رو خوندم .اما شرمنده بی کامنت