دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

روزهای زوج !

گروزهای زوج هفته ای که گذشت : قلب

شنبه : تلفن ٬ نون پنیر ٬ *٬شیرینی ٬ خیابون ٬ نم نم بارون ٬ ترس از دیده شدن ٬ نهار ٬ریحون ٬دوربین ... 

دوشنبه : قرار ٬ اس مس ٬ ۳:۲۰ دقیقه ٬ اخم ٬ خیابون ٬ میدون ٬* 

چهارشنبه : گواهی کار ٬ شربت ٬ لیوان ٬ جاده ٬ دانشگاه ٬ خونه ی عجیب ٬ شاخه گل ... 

 

این هفته روزهای خوبی بودن ! روزهایی که شاید اولین بار بود تو این دوران دوستیمون تجربه میشدن ٬قبلانا قرارهامون تو خیابون نبود ٬میرفتم محل کار رضا و سه چهار ساعتی اونجا بودیم اما چند وقته دیگه نمیتونم برم اونجا به همین دلیل همه ی اینا باعث شدن حس های جدیدی و تجربه کنیم... قلب

چهارشنبه دوساعت بیشتر کلاس نداشتم ٬رضا گفت اگه ماشین نداری میام میبرمت ایستگاه ٬زود آماده شدم که بدقولی نکنم ! سریع ضدآفتاب و بقیه ی مراحل و ماسوندم روصورتم .جالب اینجاست که خوب ِخوب حواسم بود به طرف چپ صورتم بیشتر برسم ٬چون توی ماشین اون سمت چپ صورتمو بیشتر میدیدمژه . مامانم نبود ٬توی لیوانی که براش خریده بودم تند و تند شربت درست کردم و لیوان به دست پریدم تو کوچه و از کوچه ی پشتی رسیدم بهش ... وقتی خنکی شربت گرما و کلافگی روز و از دلش برد و حال و هواش حسابی روبراه شد گفت خانومی میخوام امروز ببرمت دانشگاه (دانشگاه تا خونمون ۲۵کیلومتر فاصله ست) اولین بار بود تو این یک سال و اندی باهم اون مسیر و میرفتیم...  

حس میکنم تو این مدت چقدر فرصت ها رو برای شناخت همدیگه از دست دادیم... همه ی وقت و زندگیمون صرف چیزهای دیگه شدن الا شناختِ طرفِ مقابل ! چقد با هم بودن و تو موقعیت های مختلف قرار گرفتن میتونه تصویری و که از شخص مقابل تو ذهنمونه رو تغیر بده ... 

احساس میکنم دلباخته تر از اون چیزی هستیــــم که تاحالا فکرشو میکردم... اعتراف میکنم خیلی بیشتر از اون چیزی که تظاهر میکنم شیفتش شدم.  خجالت 

- کلی تصمیم های جدید دارم ! میخوام دونه دونشونو یادداشت کنم و به ترتیب عملیشون کنم ./از اونطرف برای مهمترین واحدی که این ترم گرفتم خیلی میترسم و فک کردن بهش تنمو میلرزونه... ایشالله خیره. 

- بالاخره دوران بخون بخون گفتن های من تموم شد و رضا امتحان ارشدشو داد !هرچند به حرفای من توجهی نکرد(طفلک وقت نداشت) و به قول خودش بیشتر از ۲۰۰ تست نزد!! اما من ته دلم روشنه ... 

- یک ساعت پیش داشت مصاحبه ی ح / ج و نشون میداد.میخکوب شده بودم تو صورتش !! چقد منو یاد یه عزیزی میندازه!! مخصوصا این عکـ س :  

 

 ماچزبان 

دوستت دارم ...