دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

فی س بو k !

گاهی یه بغض گنده میاد تو گلوت که هیچجوری نمیتونی قورتش بدی ... دهنتو میبندی تا نتونه از دهنت بزنه بیرون از چشمات سرازیر میشه...  


  ۱ -بعدا نوشت : یه چیزایی هست که باید حلشون کنم با خوودم و گ . اول باید بینم مشکل از کجاست و مقصری هست یا نه ؟ اگه هست کیه . 

شما تا چه حدی اجازه میدین طرف مقابل براتون تصمیم بگیره و شما رو امر و نهی کنه که فلان کارو بکن فلان کارو نکن ؟ یا خودتون چی تا چه حد به خودتون اجازه میدین این واسته ها رو از اون یکی خواسته باشین ؟ 

یه چیزایی در حد اینکه عکستو نزار کنار آی دی ٬فیس بوک و ...  فلان مدل لباس نپوش ٬ آرایش ٬ کوتاه کردن مو و... 

فک میکنین تا چه حد طرفین اجازه ی دخالت تو این موارد و داشته باشن؟  

 


۲- یه چیزی هست که خیلی آزارم میده . 

سه چهار سال پیش یه بار که خالم اینا خونمون بودن پسر خالم عکسای من و از توی درایوم میریزه روی سی دی و واسه خودش برمیداره .من اصلا از این قضیه خبر نداشتم تا اینکه یه هفته بعدش توی چت بهم گفت من فلان کار و کردم ( اون موقع گاه گداری .در حد خیلی معمول باهاش چت میکردم .( هر از گاهی که یه کاری باها داشتم)اونم در حد همون رابطه ی معمولی دختر خاله پسر خاله ای !  اما بعد از اون قضیه دیگه خیلی خیلی کم بااش چت کردم و الانم از وقتی با زضام اینکار و به صفر رسوندم .) 

- خدا رو شکر من اونموقع اکثر عکسامو از روی کام پاک کرده بودم و فقط ده دوازده تا عکس اونم با روسری یا مغنعه بود(به جز یکی)

(اینم در نظر داشته باشین که پسر خالم بهم علاقه داره و این علاقشم عنوان کرده اما من همون موقع ها بهش فهمونده بودم که این علاقه یک طرفست . ) 

- اگه بدونین طرف زندگیتون (رضا) روی قضیه عکس خیلی حساسه .همینطور روی قضیه دروغ گفتن !  چیکار میکنید ؟ 

تا حالا پیش نیومده در این مورد باهاش حرف بنم .اصلا نمیدونم باید بهش بگم یا نه .راهنمایم کنید لطفا ... 


 ادامه : 

در مورد پست قبل و شفاف سازی های ذهنی یی که باید حتما در موردشون فکر کنم و نتیجه گیری باید بگم که : اونروز بعد از مدت ها گ موقعیت پیدا کرده بود که باهم چـ ت کنیم ٬صبح زود بهم زنگ زد و من آنلاین شدم . از اونجایی که ما همیشه امکان نداره بیشتر از یه رب تلفنی ٬نیم ساعت چت و سه ساعت دیدار باهم باشیم و دعوامون نشه خیلی الکی سر یه موضوع دعوامون شد : بهش گفتم میخوام فیـ س بوک عضو بشم ٬ اول یه کم در مورد محیطش و اینکه چه فایده ای داره و اصلا چیه و چطوریه ازم یه سری سوال کرد ٬ منم چون دقیق نمیدونستم گفتم یه چیزی تو مایه های یاهـ و ۳.۶  ۰ هست ! 

گفتن این جمله همانا و جواب اومدن اینکه : عضو شو اما بدون عکس !!! هم همانا ! از این لحنش خوشم نیومد و این شکلک و نوشتم :ابرو / اونم بدون اینکه چیز دیگه ای بگه تند شد و نوشت : همینه که هست ! 

بحث و دعواهای پیش اومده رو بی خیال میشم .خلاصش اینه که من کلی دلم گرفت از اینکه اینطوری حرف زد ٬همیشه چیزی که برام تو زندگیم مهم بوده این بود که هیچوقت تحت هیچ شرایطی آزادی و استقلال خودم و از دست ندم ٬عین بعضی ها خودم و تو تصمیم هایی که اطرافیان (مخصوصا شو هـ ر)برام میگیرن گم نکنم و منییتم و از دست ندم٬اما با این حرف رضا برای چند لحظه از همه چی بدم اومد حس کردم فک میکنه من آدمیم که هرچی اون بگه باید بگم چشم و سکوت کنم . میدونم توی زندگی باید دو طرفه و باهم تصمیم گرفت اما ... 

 

دو سه تا موضوع خیلی ناراحتم کرده بود : یکیش اینه که وقتی باهم دعوامون میشه اولین حرفی که از دهن گ بیرون میاد اینه: همینه که هست ٬من اینطوریم اگه نمیخوای .... 

دوم اینکه همیشه بحث های گذشته و به یادم میاره مثلا میگه اون دفعه هم به خاطر فلان کارت فلان شد .. 

سوم هم اینکه توی اون لحظه  و اون شرایط هیچی و در نظر نمیگیره و هرچی دلش میخواد بهم میگه : تو میخوای عکستو بزاری که همه بفهمن خوشکلی ؟ لزومی نداره زیباییت و همه ببینن / یا اینکه همون بحث تازه به دوران رسیده بودنم و... 

 

خلاصه کلی ناراحت شدم و دلم شکست ٬برای چند لحظه خواستم همه چی و تموم کنم . تو بحثام باهاش گفتم اگه یه دفعه دیگه ای سه مورد و تکرار کنی : توهین کنی ٬حرف از گذشته بزنی یا اینکه بگی خوب پس تمومش کن ٬  یک لحظه هم نمیمونم ٬من مجبورت نکردم که بمونی و... 

 

تنیجه گرفتیم که از این به بعد من هرکار دلم خواست انجام بدم اما  بهش بگم و این و عنوان کنم که من میدونم نظرش در مورد این کاری که من میخوام انجام بدم اینه  اما من دوس دارم فلان کار و بکنم.اعتراف کرد که هیچوقت حتی تو بدترین شرایط به تموم کردن رابطه فک نکرده و اگه یه موقع حرفی زده برای این بوده که بزرگی اشتباهم و بهم بفهمونه و...