یه ماه پیش یه روز تو ماشین گ تقویمی که عید بهش داده بودم تا شعراشو توش برام بنویسه و برداشتم تا بخونم. گ از ماشین پیاده شد ٬همونطور که ورق میزدم صفحه های اخر یه خط نا آشنا دیدم . خط گ نبود ! یه صفحه ی کامل نوشته بود شایدم بیشتر .خیلی هم عجیب نوشته بود . داد میزد نوشته از یه جنس مونثه !! یه خط خوندم اما چیزی نفهمیدم . تنها چیزی که فهمیدم این بود که برای همین بود که گ اسرار داشت یه صفحه از وسطای تقویم بخونم و حواسم پرت بشه تا صفحه نزنم . دیگه ادامه ندادم.فک کردم خوشش نمیاد بخونم و نباید بخونم . همون روز دوستمم توی ماشین بود برای همین از گ در مورد اون نوشته چیزی نپرسیدم.
تا حالا خدا رو شکر هیچوقت بهش شک نکردم .هیچوقتم نخواستم امتحانش کنم . هر چند که اون قدیما که شلوارم دوتا شده بود و آی دی ساختن یاد گرفته بودم سریع یه آی دی ساختم و باهاش هرکی و میخواستم امتحان میکردم ببینم چند مرده حلاجه !
اما گ و هیچوقت نخواستم امتحان کنم ٬هیچوقتم فکرش به ذهنم خطور نکرد.چون هیچوقت بهش شک نکردم! اجازه ی شک کردنم به خودم ندادم. حتی پارسال که خونمون بود و ازش خواست آی دی شو جولوم باز کنه و نکرد. حتی همون روز که گوشیش دستم بود و قصد گشتن توشم نداشتم اما به زور ازم گرفت تا اشکم در اومد (حالا دیگه هر موقع گوشیشو برای جابه جا کردنم دستم میگیرم تنم میلرزه ) و نه حتی اون روزی که اس ام اسایی که به اون مزاحمه جواب داده بود و برام خوند . نه شک نکردم .
خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه به کل یادم رفت اونروز چی دیدم و چی میخواستم بپرسم. تا اینکه دیشب وسط اس ام اس زدنامون اومدم بنویسم خیلی وقته شعراتو نخوندم دوس دارم تو تنهاییام بخونمشون ... که یادم اومد ازش در مورد اون نوشته بپرسم.پاک کردم و نوشتم :اون نوشته ی شبیه نامه صفحه ی آخر تقویمت چیه؟
پرسید مشکوک شدی؟ و بقیه ماجرا رو تعریف کرد.که یکی از همکاراش تو سازمان بهش علاقه مند شده و از طرف یکی دیگه از گ خواسته یه شعری براش بگه و اون متنم چیزایی بوده که میخواسسته گ تو شعرش اصلاح کنه .
و گفت که به خاطر تو و اون همکار از سازمان اومدم بیرون و کارمو ول کردم و...
یه کم دلخور شدم.انتظار داشتم گ خودش بگه چی شده نه اینکه من بپرسم . انتظار داشتم اون روزایی که ازش میخواستم کارش و بیخیال نشه و دلیلشو میپرسیدم راستشو بگه ! نه اینکه دروغ ببافه به خاطر رییس و ... دلم نمیخواست دفتر شعر منو بده به یکی دیگه که ... نمیخواستم تو اون دفتر برای یکی دیگه شعر بگه هرچند اون شعر از خوبیهای من پر شده باشه ...
حرف ها و کارهاشو توجیه کرد اما من قانع نشدم...
دلم پره ٬ خیلی پر ! هنوزم ازش مطمئنم هنوزم بهش شک ندارم اما ازش انتظار دیگه ای داشتم...
شب بدی بود... خیلی بد . تا الان ده دقیقه هم نخوابیدم.
فقط نوشتم تا یه چیزایی و به خودم یاد آوری کنم و یادم بمونه ... همین