دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

۲۱ !

 

ورود به دنیای بیست و یک سالگی  !   

ابراز !!

هنوزم اون پروسه ی ناتوانی من توی ابراز احساساتم وجود داره. 

هنوزم این منم که نمیتونم بگم و اونه که تشنه ی شنیدنه . 

هنوزم این منم که توی تماس ها با خودم کلنجار میرم و اونه که هر لحظه میخواد بشنوه اونیو که من نمیتونم بگم . 

هنوزم بعد از هر تماس دلم از ناتوانی خودم میگیره و ... 

اونه که دلش از نشنیدن اونی که میخواد میشکنه ! 

    

چرا نمیتونم . نمیخوام؟  بهم یاد ندادن؟  بلد نیستم؟  اون احساس توی وجودم نیست که ابرازش کنم ؟ یا این غرورمه که بهم اجازه ی بروزشو نمیده و مثل فی..لتر حرفهامو کنترل میکنه !  

اصلا دلیلش همیناست؟  چیه؟  نکنه قهر و بحث و دعواهای توی این دو سال و اندی باعث شده دلزده یا ترسیده بشم و نتونم بگم؟!   نکنه گاهی حرمت شکنیهامون میاد جلوی چشمم و زبونم و مینبده!؟؟ 

           

چند وقته که بازم اون ازم میخواد و من نمیتونم اون محبتیو که میخواد بهش بدم . همین موضوع باعث شده گهگداری دعوامون بشه و اون یا من دلخور بشیم و بحث کنیم. این اواخر اون چیزی که حتی اوردن اسمش یه زمونی تن هردومونو میلرزوند هم برامون عادی شده و هر از گاهی از رفتن و نموندن میگیم . گاهی بهم میگه من اینطوری نمیخوامت ! میگه اگه نمیتونی این نیازمو برآورده کنی نمون برو !  گاهی من به تنگ میام و میگم نمیتونم بمونم . 

امروز قرار بود جریمه بشم ! جریمم این بود که بهش زنگ بزنم و فقط نیم ساعت من حرف بزنم و من ابراز  کنم... کارت شارژ گرفتم و رفتم خونه هرچی سعی کردم نشد ! نتونستم شمارشو بگیرم و آنتن نداشتم !! بعدا فهمیدم اشکال از منطقه ست که آنتن نیست .  

       

س ام س زده :  به امروز فک کن ! تصیم گرفتی ابراز کنی٬ اگه آخرین روز عمر من بود  قطع شدن آنتن باعث میشد آرزو به دل بیرم . بعضی وقتا فرصت گرون تر از .... 

 

و من میمونم و اشکهام ... 

 

                  

.... مصـ ـنو ع !!

سلام !! 

من همین جاهام همین دور و برا !! 

تعطیلیام شروع شده و توی فرجه هام فک کنم تا ۱۵ بهمن حسابی گرفتار درس و کارای عملی و پروژه هامون باشم . 

نت هم میام اما نمیدونم چی شده که نمینویسم . پروسه ی ازد..واج هم به قوه ی خودش باقیه و چیزی نمونده کمتر از دو ماه . 

.

 

میگه میخوام برای تولــ ـد ت یه چیز منصو عی بگیرم !

میرم تو فکر و شروع میکنم به حدس زدن !!  

مژه مصنوعی؟ 

موی ... 

عروسک 

حیوونای خشک شده ؟ 

گل مصنوعی ؟؟ 

 

اون : نه !  

 

بازم فک میکنم و حدس میزنم !! 

شب اس  میده : یه راهنماییت میکنم اگه بشینی روی مصنوعیش کیفم میکنی اما اگه روی طبیعیش بشینی ممکنه خیلی خطرناک باشه !!    ( از خنده میپکم ! )

 

با دوستام مشورت میکنم ! یکی حدس میزنه چیه  

بهش اس میدم :فهمیدم چیه !  همونی که اولش  ک   هست؟  ک .... مصنو عی ؟  میگم نه من طبیعیشو میخواام !!!! آخه اون بزرگم میشه اما مصنوعیش نه !! 

 

 

فهمیدین ؟ 

 

نفهمیدین؟ 

ای بی تربیت ... 

 آره درست حدس زدی !! 

کاکتوس مصنوعی !!     ( یه صندلی بادی کاکتوس مصنوعیه که پشتش کاکتوسه و نشیمنش شکل بیابونه )

 

ت و لـــ ــد !!

 

تـــــ ــو لــــ ــد ت  مبــــــارک  زمـستــونــی من !   

 

 

ســومین تـ  ـولــده با هم بودنمونه  

چهارمین تبریکمه 

و پنجمین تـ ولــ ـدیه که همو میشناسیم 

.