دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

آرشیو + پ ن مهم !!

آرشیومو برگردوندم . خیلی وقت بود حوصله ی اونجا رو نداشتم . دیروز با تک تک صفحه های یک سال گذشتم گذشت... حس کردم اونروزها عاشـ ـق تر بودم.شایدم جوون تر و پر انرژی تر... شایدم همه چی بهتر بود.شایدم...  نمیدونم! 

پ ن : مهم :::   لطفا اگه خواننده ی اینجا هستین حتما برای این پست  کامنت بزارین .ضرر نمیکنید چشمک 

 

پ ن ۲: دو سه روزی نیستم.بد قول نیستم .اما این چند روزه از بس خبرای اینروزارو خوندم سهمیه اینترنت این ماه ته کشیده . میام با قولی که دادم!!

مـ ــلـ ـت ٬ زندگی !

ح ذ ف  

پ ن : دلم روزهای جدیدی و میخواد ! یه کم تنوع... 

دو سه روز پیش بعد از خوندن یه مطلبی داشتم فک میکردم.نتیجه گرفتم اگه من تا اون موقعی که با گوپـ ـی مشخص کردیم ازدواج نکنم دیگه هیچوقت اینکار و انجام نمیدم. نهایتش یک سال دیگه طول میکشه ... اگه نشد ترجیح میدم برای همیشه مجرد بمونم! رویایی که چند ساله تو سرمه ... 

 اما زندگی و تاهل رو هم یه جور دیگه دوس دارم ٬میخوام تا جوونم تا شادم تا نشاط دارم این اتفاق بیافته !    

نظرتون چیه !؟ هوم !!

 اس ام اس ها هنوز قطعـــــــــــــــــــــــــــــــــــه ه ه ه ه ه!!!  

 

 

پ ن ۲ : راستی هرکی دوس داشت بگه روز خاستـ ـگاری چی پوشیده ؟ ! همون دفعه ی اول دا.ماد هم اومد داخل؟ آخه خیلی جاها رسمه اول مادر شوهـ ـر با خواهرشوهـ ـر یا یکی دیگه میره عـ ـروس و میبینه بعد از نیم ساعت دا.ماد و میارن داخل ! یا اینکه جناب د.اماد تو جلسه ی بعد تشریف میبرن . 

تاحالا یکی خا.ستـ ـگار بیشتر نیومده خونمون ٬خا.ستـ ـگارهایی که همینطوری پیشنهاد دادن یا تلفنی زنگ زدن یا.... زیادن .اما هیچوقت نخواستم کسی بیاد خونمون ! قبلا ها که هنوز خیلی زود بود برام که بخوان مامان بابام قبول کنن اصلا ازدو.اج کنم ٬ همه رد میشدن٬ از وقتی هم با گوپـ ـیم خودم نمیخوام کسی بیاد . همیشه دلم میخواست گوپـ ـی اولین و آخرین خاسـ ـتگارم باشه اما شهریور بابا اینا پیروز شدن و داد و هوارهام که نمیخوام نتیجه ای نداد و یکی اومد ! داستانشم تو  وب قبلم تعریف کرده بودم.اون موقع مادره با خواهره اومدن و داما.د دم در بود ٬که بابا گفت مشکلی نداره و از همون اول اوردش تو خونه .منم مانتو شلوار پوشیده بودم. 

وایییییی یادم که میاد چه کولی بازی هایی در اوردم سر خونوادم که نمیخوام بیان و از این حرفا خندم میگیره!قهقهه فک میکردم اگه بیان دیگه همه چی تموم شدهست oh go on و باید عروس بشم.hee hee

 

حالا چی شد یادم افتاد و پ ن ۲ زدم؟؟ خالـ ـم اینا خونمونن .یه جوریم !ابرو اومدم بالا تا مجبور نباشم بشینم تو روشون . پـ ـسر همین خالـ ـم یکیشون همونیه که عکـ ـسامو برداشته بود ٬ اون یکی هم یک سال پیش خا.سـ ـتگاری کرده و مامانم گفته من حالا حالا ها درس دارم.خالـ ـمم چند روز پیشا به امید اینکه یک سال دیگه از درسم مونده یه چیزایی گفته.نفهمیدن منظور مامانم نه هست. 

 

عجب پست شلم شوربایی شد !hee hee

پیتی عزیز !

 پیتی خانومی ما شدنتون مبارک.بهترین ها رو برات آرزومندم.ایشالله در کنار عشقت همه ی زیبایی ها رو تجربه کنی و جشن بگیری .

لطفا جواب بدین :

 لطفا تا اونجا که براتون ممکنه به این سوال هام جواب بدین : 

 

۱ ـ خانوم های شاغـ ـل: دوس دارم بدونم از چند سالگی رفتین سر کـ ـار ؟ 

 چی شد پارتـ ـی بازی بود ٬آشناتون بودن یا اینکه امتحان گرفتن و قبول شدین ؟ 

اگه ممکنه شغلتـ ـونم بگین ؟ 

رشتـ ـه ی تحصیلیتـ ـون رابطه ای با شغلـ ـتون داشت یا نه ؟ 

به نظرتون من کجاها برم دنبال کـ ـار خوبه ؟چه کارهایی و اینکه دولتـ ـی بهتره یا شرکت های خصوصـ ـی ؟ 

 

در مورد جواب هاتون نظراتم تاییدیه . هرکی خواست بگه نظرشو تایید نکنم .اگه هم در مورد سوال یک دلتون نخواست میتونین بدون اسم کامنت بزارین.اما تا اونجایی که براتون امکان داره دوست دارم جواب بدین.

خـ ـواب !

گ شده یه خوابی ببینین توی خواب یه چیزی داشته باشین بیدار که شدین ببینین نیست؟هی دنبالش بگردین و فک کنین اون چیز همین جاها توی تختتونه٬اما هرچی بیشتر می گردین کمتر پیداش کنین؟ 

چند روز پیشا داشتم خواب میدیدم یه چیزی داشتم که الان یادم نیست .توی دستم بود یهو از خواب پریدم هنوز فک میکردم توی دستمه ! دستامو همون حالتی نگهداشته بودم اما کم کم حس کردم نیست...  آخ

در همین راستا : خیلی از اس/ام اسامون با گوپـ ـی شبا رد و بدل میشه٬آخه روزها یا من درگیرم یا اون اینه که شاید یکی دوتا در طول روز به هم اس/ام/اس بدیم٬اما شبا دو تامون بیکاریم! اکثرا اس میده یا من اس میدم بخوابیم؟ بعد اون یکی میگه بیا بغـ لـ م ٬ و همچنان پتو رو دور خودمون میپیچیم و حس میکنیم اون یکی پیشمونه .دو سه تا اس ِ روزمرانه هم از کارای صبح تا شبمون یا اتفاق های خاصی که افتاده هم به هم میدیم تا خوابمون ببره...  گاهی هم چند تا تک زنگ ِ شبونه همون نقش اس/ام/اس های عشقولانه رو برامون بازی میکنه.... 

اما٬ اما گاهی اوقات که دعوامون شده یا از دست هم دلخوریم ٬اون شـ ب کسی با تک و اس/ام/اس از اون یکی نمیخواد بره پیشش ! تو اس دعوا میکنیم و طبیعطا یکی برای اینکه بحث و تموم کنه اس میزنه خوب بخوابی شب به خیر !!   اما این خوب خوابیـ ـدن از اون خوب خوابـ یـ دناست ! هیچکدوممون خواب نمیریم.بعد از کلی ول ول خوردن توی رختـ و خـ واب اگه هم خوابمون ببره نیمه های شب بیدار میشیم و کمبود حضور یه چیزی رو از راه ِ دور حس میکنیم...خمیازه 

 

 

 

 خانومای متاهل قدر شبـ ـاتونو بدونین !!زبان

 

 

 

 

 

 

سعی کنید رای تون سبـ ـز باشه... رایِ من رضـ ـایه به خاطر اسمشچشمکاما از شوخی گذشته به نظرم مرد فهمیده ایه ! و از بقیه اصلح تر !! اما میدونم رای نمیاره...