چند روز پیش یکی از دوستام یه شماره بهم داد گفت این یارو از اوناییه که کتاب باز میکنه .گفت من بهش زنگ زد ببینم بختم با م به هم میخوره یا نه گفته وصلت انجام میشه اما چهار نفر مخالفن و از این حرفا .
شماره ی اون آقا رو گرفتم میدونستم گ با این چیزا مخالفه اول ازش پرسیدم که زنگ بزنم یا نه ؟ اونم گفت اگه هر حرفی زدن روت اثر منفی نمیزاره بزن .دیروز عصر زنگ زدم .گفت ده دقیقه دیگه تماس بگیرین نتیجه رو بهتون بگم . دوباره که زدم گفت (جور نمیشه . گفتم چرا؟ گفت سه تا مرد و یکی زن با این وصلت مخالفن نمیزارن صورت بگیره)
زنگ زدم به دوستم گفتم .گفت من یه شماره ی دیگه هم دارم میخوای زنگ بزنم برات؟ گفتم آره بزن . اون یکی گفته بود (اصلا امکان نداره. دوستم گفته بود نه آقا همه چیشون باهم جوره نمیشه که نشه ! / اونم گفته بود زمان که بگذره از تفاهم کم میشه و وصلتی صورت نمیگیره)
من که اعتقادی ندارم به این کارها و این حرف ها .اما خوب یه کوچولو ته دلم لرزید./ گ میگه باید بپرسی ازشون هیچ راهی داره یا نه ؟ اونوقته که میبینی هزار تا راه پولی میزارن جولوت.
اگه احیانا کسی شماره اون یارو رو خواست بگه بهش بگم .هرچند نه تاییدش میکنم نه میدونم کیه و نه اینکه چطوری کتاب باز میکنه و اساس کارش چطوریه .
دو سال گذشت !! به همین سادگی ٬ به همین ترشمزگی ...
دوسالگی رابطمون مبارکت
آهای خانوما عکس نزارین من نباشماااااااااااااا
بستنی خانومه عروسیتون مبارک.زندگی خوب و شیرین و با دو سه جین نینی های تپل براتون ارزو دارم.
سایه خانومی (با تو) شمام عروسیتون مبارک .روز به روز براتون خوشبختی بباره.
یه آپ ِ نیمه عکسانه :
چند روز پیش توی روزنامه اینو دیدم٬ یعنی اینجور چیزی امکان داره؟ چشمام داشت از حدقه میزد بیروووون !! آرایـ ـش و گل و ماشین و فیلم و سفره و ... همه روی هم ۲۶۰ هزار تومان؟
به گ نشون دادم ٬میگه ای ول من فردا میام خاسـ تگاری
یه دوستی دارم یه کارای عجیبی میکنه ٬ نمیدونم اسم کارشو چی بزارم اما دقیق میگرده توی حرف ِ آدما نکته بگیره بعد بیاد فخر بفروشه. مثلا(مثلا ها من اینا رو نمیگم) مثلا من میگم گ خیلی زیاذ به خونوادش اهمیت میده٬ طوری که همیشه داره اینور اونور میبرتشون یا ... / دو سه روز بعد اون دوسته میاد میگه بی افش خیلی بهش اهمیت میده و هیچوقت تا حالا نشده که اول به خونوادش برسه بعد اون .
یا اینکه من میگم فلان روز گ رفته موهاشو کوتاه کرده از منم چیزی نپرسی که برم یا نه / اون دو روز بعد میاد میگه دیروز فلانی میخواست بره صورتشو بزنه کلی ازم پرسید بزنم یا نه ٬و چطوری بزنم خوبه و بعدم دقیق همون کارایی و کرد که من گفتم . و موارد مشابه / البته اینا مثالای کوچیکشه.
نکن اینکا را روووووووووو خوب نیست دختر !!!
.
حذف
بگو ماشا الله
دیروز هیچ حرفی با هم نزدیم . من که حسابی از دستش عصبی بودم و حتی یک تک زنگ هم نزدم . اونم ساعت ۴ظهر یه تک زد و یازده شبم در ادامه اس های دیشبش اس داد.
دیشب بهش گفتم تا حالا اینقدر ازت متنفر نشده بودم.حالم ازش به هم میخورد. اونم باز یه کم حرفای قبل و تکرار کرد و تکرار ...
منم گفتم حالا یه بستنی خوردن که اینهمه ک و ن سوزی نداره که همش میگی ٬خوب با تو ا میرم بستنی میخورم. بعدم ازش پرسیدم که خاس ت گاری یک طرفه یعنی چی ؟ گفت یعنی تو نگی اگه میخوای منو ببینی بیا خوا س تگاری . باید بگی اگه میخوای ببینمت و همو ببینیم و از این حرفا بیا .
منم گفتم اگه میخوای دیگه دلمون برای هم تنگ نشه و اینطوری عذاب نکشیم و... بیا خواس تگاری ... گفتم فکراتو بکن لطفا حالا که میرم م که ٬بعدم رمضانه . مهر و آبان فرصت داریم چو آذر بابا اینا میرن مکه و بعد از اون هم محرم و صفره.
گفت ما باهم فکرامونو کردیم.قرارامون و هم گذاشتیم ٬اگه دختر خوبی باشی همون موقع میام.
(نرود میخ آهنین در سنگ) منم گفتم باشه ! خوب پس دیگه حق نداری اینطوری دلتنگی کنی و عقده ی دل تنگیهاتو سر من خالی کنی.
راستش از اولم قصد نداشتم و انتظارشم نداشتم تو این شرایط اون بخواد زودتر بیاد و تاریخ جدیدی و معین کنه ٬ اما خواستم ببینم عکس العملش در مقابل این حرفم چیه . ببینم مرد عمل هست یا نه . که اون نتیجه ای که انتظار داشتم حاصل نشد... میدونم منتظر اشتباه کوچیکی. مهم نیست .
میدونم که اینجا رو هم میخونی اینم مهم نیست .
به عبارتی آشتی شدیم ٬ اما این قهر و آشتی ها ٬ این جنگ و دعوا ها داره اثرش و توی همه ی وجودم میزاره. تازه داشت یادم میرفت...
بهش گفتم قول میدم برم مک ه دیگه بر نگردم٬گفتم جنازمو میارن اما خودم نمیام...
گفت : آره میری و خودت بر نمیگردی یک گـیـ تـ ـی عاقل با دوتا دستای مهربون با یک دل صاف و صیقلی با کلی سوغات برمیگرده که اصلا شبیه الان ِ تو نیست....
ای کاش تو هم میرفتی تا :دیگه یک گ کینه ای و لجباز و یک کلمه ای نبودی ٬تا دیگه دایم اشتباها رو تکرار نمیکردی و تو بحث ها حرف ِ جدایی(هرچند بعدا اعتراف کنی هیچوقت از ته دل نگفتی و خواستی من بزرگی اشتباهمو باهاش پی ببرم) نمیزدی٬کاش میرفتی تا دیگه دبال بهونه نمیگشتی و هزار تا دیگه کاش....
ببین منم کاش دارم !! اما نمیخوام کاش هام و تو سرت بزنم...
شرمنده اگه نمیتونم جواب کامنت ها رو بدم . سرعتم بینهایت پایینه و اینروزها داداشه اومده تو پذیرایی این طبقه کارهاشو میکنه نمیتونم راحت بیام وبلاگم .
ادامه ی همون پست مینویسم.
بحث و دلخوری تو رابطمون هست اما فک نمیکنم به جز جدایی موقت ٬ جدایی در کار باشه. متاسفانه یا خوشبختانه فک میکنم بند نافمون و با هم بریدن....
کلوچه خانوم عروسیتون مبارک .همیشه به شادی و خوشبختی باشه برات