دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

روزمرگی !

شنبه که هیچی .با بچه ها تو خیابونا دنبال کتاب و کارهای مربوطه برای کنفرانسمون بودیم.(تداصف هم کردیم : البته تداصف که نه یه لمس ملایم. تقصیر منم نبود توی خیابون شلوغ داشتم میرفتم .یعنی تقریبا وایستاده بودم .هی ترمز میکردم هی حرکت از شلوغی !! یه جناب موتور هم خیلی شیک زدن به عقب ماشین و خیلی شیک تر نیششونو تا بناگوش باز کردن و رفتن !! به همین خوشمزگی . البته من نفهمیدم خورده فک کردم پاشو از کِرم زده به ماشین اما بعد دیدم یه کوچولو تو رفته در حد دو سانت.) ( هی که میدونین یعنی چی؟)   

.

یکشنبه : تا ۲ کلاس بودم و کنفرانس داشتیم . اومدم بیام بیرون ا ز دانشگاه دیدم کپل اس زده کچل اگه ماشین نداری بیام دنبالت ! گفتم بیااااااااااااااHello . تا یه مسیری و با اوتوبوس رفتم و بستنی هم خریدم و آقا اومدن. طفلکی دستشم سوزونده بود . ماشینش داق کرده بود ٬ پیاده شدم آب معدنی یخ گرفتم توی مسیر میزاشتم روی دستش. بعدم تمر گرفتم و تهنایی خوردم.(چون کپل مریض بود و ماکرشوکری گفته بود همه چی نخوره منم بهش ندادم)  

.

سه شنبه : دانشگاه بودم بیکاری بین کلاسا دو ساعت بود. با بچه ها رفتیم نهار بیرون از دانشگاه . دوستم رفت توی یه کوچه ی خیلی باریک که سر پایینی هم بود .یهویی دیدیم بن بستــــــــــــــه !!  حلا تو این پیچ و شیب تند هی نیم کلاچ میکرد هی خاموش ! مگه ماشین در می اومد. آخرم تسلیم شدن و ماشین و دادن من که درش بیارم .منم با هزار صلوات و آیه و ترس نشستم آخه ماشین مردم بود میترسیدم یهو بزنم .که ماشینه در اومد ! در اومددن ماشین همانا و هورا کشیدن برای منم هماناااا !  

.

پنجشنبه : از دیروز آقای کپل توی محل کارشون (شرکت نه ها ) تهنا شده و میگه بیا اینجا . منم بالاخره دل و زدم به دریا و رفتم . قرار بود با دوستم بریم آرایشگاه که قبلش رفتم پیش کپل ٬ یه ساعتی پیشش بودم و اذیتش کردم و بعد هم رفتم دنبال دوستم و رفتیم آرایشگاه . یه خانومه ی جوون و پیدا کرده واسه مو..مک و شمع ! تا حالا شمع و ندیده بودم .خیلی عالیه حتی موهای ریز ریزم میکنه . شاید شنبه برم.


نکته آرایشی بهداشتی : من همیشه موهامو اپی ..لیدی میکردم اما تابستونی یه بار مو..مک کردم . نتیجه گرفتم که بهم نساخت ! اصلا .چون موهای دستم هم سیاه تر شده هم جاهایی که مو نداشته بیرون اومده .( اما اون پایینا کمتر شده خیلی کم ) پس نتیجه میگیریم اپی..لیدی خیلی از مو..مک بهتره. 

۲) شمع مثل مو..مکه طریقه ی استفادشم همونه فقط تفاوتش اینه که دردش کمتره و موهای ریزم کنده میشه .

سومیه !

امروزم عالی بود .  

ساعت ۱۱ ـ نقاشی هدیه من ـ دومیه و آلبوم عکس ـ  چیپس ـ  تمرآلو ـ پودر شربت ـ بستنی و ذ..رت مکز.یکی! بعدم پیتزا و کلوچه کرمانی و آبــــــــــــــــــــ  

ساعت ۴ دانشگاه و چرت سر کلاس.

رسما پکیدیم دیگه !! Helloبترکیم نه ؟!!

 

یه فکرایی هم واسه سومیه کردیم. یعنی نقششو کشیدیم. اگه اجرا شد میگم   (شیطونی کردیم حســـابی )

حذف  البته با کیفیت نیست .بهترشو بعدا میزارم. کار خودمه هــــــــــــــا !

 

 خیلی خستم.فعلا بای.   


یواشکی بخونید کسی نفهمه !  چهار شنبه یه فکری به کلم خورد !! حالا چی؟

اینکه چرا سومیه رو برای پسر..خالم در نظر نگیریم هوم؟!!

یه مدت پیشم یه بار به این موضوع فک کرده بودم اما هم یادم رفته بود هم نمیدونستم چطوری باید به کوپی بگم. اما چهارشنبه یهویی یادم اومد و سریع گفتم !

کوپی هم بدش نیومد .یه بار تلفنی در مورد یه کاری با پ خالم صحبت کرده بود و ازش بدش نیومده بود. منم هرچی بیشتر فک کردم بیشتر به این نتیجه رسیدم که چقد اون دو تا برای هم مناسبن .

در پی همین تصمیمات شب زنگ زدم به دختر خالم که میشه هم دختر خاله ی دا..ماد هم دختر عموش .و جریان و گفتم اونم استقبال کرد و قرار شد با خود دا..ماد حرف بزنه .

فرداشم زنگ زد و آدرس محل کار سومیه رو ازم گرفت که برببیننش .فردا یعنی شنبه مشخص میشه نقشمون گرفته یا نه

خاله !

و اما پست جدید : خبر خاصی نیست فعلا اوضاع آرومه و داره روز به روزم بهتر میشه . کمتر به هم میپریم و خوبیم باهم. 

دیگه اینکه آها یادم اومد. 

دیشب به گ گفتم که احتمالا خونمون و بفروشیم و الباقی قضایا رو براش تعریف میکردم که اس زد : مارو بگو که اون همه به اتاق ع ق د طبقه ی بالاتون فک کرده بودیم و زنجیر و صندلی و... .بعدم نوشته بود کیتی جونی کم کم آماده شو ایشالله چیزی دیگه نمونده ها !!  

کلی رفتم تو فکر و از اینکه ۵ ماه دیگه قراره یه اتفاقایی بیفته تنم لرزید ! ترسیدم. گفتم زوده یا دیره ... جالب اینجاست که ترم جدیدم شروع شده و دونه دونه هم کلاسیا دارن میرن قاطی خروسا !! 

وقتی میبینیشون اول اینطوری میشی  بعد دقتتو بیشتر میکنی و میفهمی که بهله !! خانوما بله رو گفتن و علوس شدن و متعجبانه شروع میکنی فضولی !! 

اما خوب جالب اینه که دیگه مث قدیم ندیما از روی ابرو نمیشه فهمید بادابادا مبارک بادا اتفاق افتاده با نه .باید بشینی و به قول اون فیلمه صب کنی تا خانوم از توی جیبشون دست چپ مبارک و در بیارن تا شاخای تعجبت بیافته. 

آها داشتم میگفتم. شب توی دلم غوغا بود و کلی فک کردم. با خودم گفتم نکنه گ برای اینکه پارسال این زمان و تعیین کرده الان به خاطر حرفش داره از.دووج میکنه .اس دادم و پرسیدم .نوشت : آره مطمئنم همه چیم جوره خدارو شکر.تنها ناراحتیم اینه که ایکس عر..و.س نشده و ضربه روحی میخوره .تو چی آماده ای؟ از من مطمئنی؟از انتخابت؟ 

و صبحم داد :اون موقع که تاریخ تعیین میکردیم با خودم میگفتم باید همه چیمو جور کنم این بود که همه انرژیمو گذاشتم الان خداروشکر برای یک زندگی شیرین آمادم.  

خدا رو شکر. گاهی با خودم فک میکردم و از اینکه مجبور باشه خودم و سرزنش میکردم. اما خیالم راحت شد .منم جواب دادم از تنها چیزی که ۱۰۰٪مطمئنم تویی و انتخابم. 

 

وبه حرفم نمیومد و به قصد اطلاع رسانی اومده بودم.


اووووووووه داشت یادم میرفت . شنبه داشتم میرفتم دنبال دوستم که توی خیابون خاله ی کوپی رو دیدم !! خالش دو سال پیش مربی رانندگیم بود. دو تا بوق زدم و رد شدم. بعدم تماس گرفتم و سلام علیک کردم که بی ادبی نباشه.آخه اون موقع ها خیلی باهم جور شده بودیم و اس ام اس در و بدل میکردیم. 

خاله کلی از حال و احوالات و دانشگاه پرسید و بعدم گفت عرو..س که نشدین؟ گفتم نه بابا !! هنوز ترم پنجم زوده !  اونم گفت نه ع..روس نشیدا ما هنوز کار دستتون داریم حیف هستین ! 

فک کن !!  

اوهوم اوهوم  الی خانوم ما هم خاله نایسه داریم !!

غزل خونم نباش اما !

در پی آتیش سوزی دیروز که مصوبش من احمقِ بودم و خیلی خیلی بی منظور یعنی داشتم بلند بلند فکر میکردم و فکرامو به گوش آقای مغرور میرسوندم و این جرقه باعث شد کلی دوتایی بپکیـــــــم  امروز یه اس زدم:  

غزل خونم نباش اما به حرفی ساده شادم کن. 

اگه دیدیم منو بشناس نمیگم اینکه یادم کن 

یه عشق نابه سامان و چه سامانی از این خوشتر . 

 شکایت نامه ی دل رو چه پایانی ازین خوشتر  

جواب اومد :  

غزل خونت شدم اما یه حرف ساده لالم کرد...  

 

چی بگم حاضر جوااااب ؟؟؟ 

im ok !!


پ ن ۲۰:۳۰  در راستای دلخوری گوپی و ناناحن شدن من که دلخورش کردم عصر تو خونه دلم پکید با دوستم رفتیم خیابون گردی بعدم رفتیم دم خونه ی گ اینا اس دادم بیا من تو کوچتونم اومد بیرون و سوار شد رفتیم دوری زدیم و برگشتیم. موقع پیاده شدن گفت قبل از کوچمون نگهدار نبیننم منم گفتم نمیخوام .اونم گفت پس راست برو  تو در خونمون !  گفتم باشه !! رفتم دم  ِ دم خونشون تازشم از عمد دو تا بوغم زدم !! اما ماکرشوکری اینا نفهمیدن :))

کلاغ !

  سلاااام !!

دیروز و باهم بودیم.صبح ساعتای ۱۰ از خواب بیدار شدم و صورت باد کردم و شستم و کم کم آماده شدم که برم سر قرار . ضد افتاب و کرم پودر و رژ گونه و ریمل و خط چشم !! 

یه خورده تو ایینه اینوری شدم.یه خورده اونوری ٬خوشم نیومد دستامو گذاشتم رو لپام و مقادیر زیادی از رژگونه رو پاک کردم(به عبارتی دیگه چیزی ازش نموند).یه خورده رژ لبم ماسوندم روی لبام .اما همشو تو پله ها خوردم. نمیدونم چرا نمیتونم رژ بزنم ٬همیشه حس میکنم وقتی دارم با یکی حرف میزنم لبام یه جور بدی میشه با رژ.همشو خوردم اما گفتم باز که میام بالا دوباره میزنم. (ایندفعه برای دل گوپی ) اما یادم رفت.(نکته : الان برداشت میشه که چقده قرتی ام ٬اما نه اصلا /همینجوری خواستم بگم)  

ساعت ۱۱ بود که اومد دنبالم.اول مث همیشه کلی تو خیابونا گشتیم. بعدم سوغاتیمو حدس زدم . که در نهایت یه کلاغ ِ خر و احمق بود !! اینقده نانازهههههههههههههه 

بعدم رفتیم واسه ی گ کفش بگیریم که نپسندیدیم و بازم توی خیابونا چرخیدیم. کلی هم با کلاغه لپ و کشکای لپ آقاهه رو گرفتم.  

یه جام با همون کلاغه یه پیشی سیاه و گذاشتیم سر کار .کلاغه رو از شیشه میدادم بیرون غار غار میکرد٬ پیشی هم از اون دور دورا کلی چشم غره میرف و تا می اومد بیاد نزدیک از ترس شیشه رو میدادم بالا :)) 

بعدم رفتیم نهار.با من بود و حسابی جیبم خالی شد.ساعت ۳رفتیم که برم دانشگاه ٬توی راه دانشگاه یه قد م گا هی هست که میگن (جای قدم ح ضرت ع ل یه !) تند و تند ۹۰ تا پله و با گوپی رفتیم بالا و از اون بالا کل شهر و دیدیم و اومدیم که کلاسم دیر نشه ...   

۱ کلاغ احمق !! 

۲ پیشی خنگه ! 

 


پ ن : از نوشتنم مشخصه میخوام یکی و خفه کنــــــــــــــــــــم؟؟!!  چرا ما این تفاهمه یی که میگن و ندارییـــــــــم ؟!