دوباره اوضاع همونه . هی میگن باید تحقیق کنیم.به خدا تا خونه ی بابابزرگمم رفتن !! باور میکنین از کوچه و همسایه که دیگه هیچی !!! دنیا برعکسه به خدا
داره خونم به جوش میاد.هی امروز و فرداش میکنن.
من که میدونم مشکل کجاست اون نمیخواد بفهمه !!! به خدا به هرکی اسم بابای منو بگی روش قسم میخوره !! از هرکی از خونوادم بگی میدونن چجوریمم
بهش ۱۰ نفرو اسم بردن هرکی و میخواد امشب برن !! میدونن که اگه ۱۰۰تارم بگن اون نمیخواد اینجوری میگن ! اونم ک.. خل فک میکنه نه این از این میاد که حتما میخوان ازدواج کنه !
دیگه کاری ندارم. هرکار دلشون میخواد بکنن . بالاخره نوبت ماهم میرسه !
داغون داغونم . یه عالمه اشک ریختم تا اومدم اینجا خودمو خالی کنم. زنگ زدم به دوستم یه ساعت عر زدم براش ... اونم هی میگفت آخه بابای تورو که همه میشناسن !! این اداها چیه ! میگفت روزی میاد که میان التماست میکنن به خدا
از ۲۵ جم مهلت اینترنتم تموم میشه .اگه گم شدم زندم اما نت ندارم.
اگه کامنتدونیام یه در میون بازه به خاطر اینه که میخوام بعدا این پستای آینه ی دقو پاکشون کنم و فقط اوناییو که میخوام باشن واسه همین ترجیح میدم کامنتاتون جایی باشه که بمونه برام.
۱) نمیدونم اینروزا چی بنویسم.
اتفاق خاصی توی زندگیم نمی افته که نوشتنی باشه . حرف جالبی هم برای زدن ندارم.حس میکنم یه کم روز مرگی اومده سراغم.
از صبح ۹ ۱۰ پا میشم یه چای میخورم یه کم کانالا رو بالا پایین میکنم. اگه اون کانال دوست داشتنیه باز باشه فیلماشو میبینم. ظهر ناهار و بعدم نیم ساعتی نت گردی و خواب یا کل کل کردن با خودم. اگه گ خونه باشه چت میکنیم. عصر هم ۵ ۶ میرم پایین (میرم پایین به این دلیله که اتاق من طبقه ی دومه)بازم یه کم تی وی میبینم و یه چیزی میخورم و عین عقربه های ساعت دور خودم میچرخم. هی تی وی .تو اتاقم.یخچال دوباره تی وی ....
تا شب که باز یه ساعتی با گ میچتیم اگه بحثمون بشه تا ۱ ۲ شب داریم کشش میدیم اگه نه یه ساعت که چتیدیم میریم میخوابیم. کلا این برنامه هی تکرار میشه و تکرار میشه ! همین .
یه هفته و نیمه میخوام اتاقمو مرتب کنم نمیتونم.سه ماهه کتابای کتابخونه رو باید ببرم حوصله ندارم.
نه بیرون میرم با دوستام نه هیچی ! هرکی سرش به کار خودشه . ص که ازدواج کرده و کلا نیست انگاری . فز که همیشه درگیره یا خونه ی فامیلاشونه یا ع ر وسیه یا ... . ا هم ازدواج کرده و بین خونه ی خودش و مادر شوهر و مامانش در نوسانه و یه دقیقه یه جا نیست که حتی بشه تلفنی هم گیرش بیاری. فه هم کلی درگیری و گرفتاری با خودش و خونوادش و خاله هاشو... داره که وقتی برای من نمیمونه . ن هم که نیست رفته شهر خودشون و صبح ها هم سر کاره همین !
حالا موندم. من و تنهایی و حوضم !! نه حوصله ی کاری و دارم نه کتابیو .نه سرگرمی ! نت هم با اینکه ای دی اس داریم نمیام نمیدونم چرا فقط روزی دوبار میام به گوگل ریدرم سر میزنم و میرم همین! کلاس زبان خیلی میخوام برم اما از اونجایی که آخرین زبانی که خوندم زبان ع م ومی ترم ۱ بوده و تا حالا کلاس نرفتم نمیتونم برم یه جوریه برام فک کن !! با وجود اینکه نزدیک خونمونه و ماشینم زیر پامه اما نمیرم!
خدایا این گشاد چیه تو آفریدی ؟ هوم؟
ادامه مطلب ...