-
تظاهر...
سهشنبه 26 بهمن 1395 10:58
تا حالا شده همه چی خوب باشه هیچ مشکلی نداشته باشی. اما بخوای زندگیتو بالا بیاری میخوام دو روز تنها باشم فقط هیچ کس نباشه. میخوام برم از اینی که هستم بکنم نمیخوام کسیو ببینم نمیخوام با کسی حرف بزنم اما مجبورم. مجبورم باشم. مجبورم زن باشم .مجبورم مامان باشم. مجبورم وانمود کنم دختر خوبی برای خونوادمم. مجبور عاقلانه رفتار...
-
سن ما
شنبه 6 آذر 1395 09:12
این روزا اوضاع زندگی خوبه . میگذره پسرک داره بزرگ و بزرگتر میشه چند وقته یه ویروس اومده اینجا که دلدرد میاره . و تهوع همه مریضن اول پسرک گرفت. بعدش من . بعدش باباش و خواهرم و اهل فامیل . دو سهروز دلدرد فراوون. فک کنم یه چیزی تو اب شهرمون هسست پریروز برف اومد . بعد از دو سال .هوا خیلی سرد شد. پسرک و صبح بردیمش یخورده...
-
ماشین
پنجشنبه 6 آبان 1395 12:27
بالاخره ماشین دار شدم . خودمم باورم نمیشد به این زودی بتونم ماشین بخرم . البته با کمک بابا . (برای خودم = 8.5 وام+4 پس انداز+3طلا+1 همسر+1 حقوق =17.5 + 5.5 بابا = 23 ) پسرم خوبه . راه افتاده و کم کم داره بخوبی راه میره . عاشق پوشیدن کلاه و کفش و جورابه . کلمه نه رو یاد گرفته و مرتب میگه نه . غذای مورد علاقش قند و یخ...
-
دوست پایه نداریم
شنبه 24 مهر 1395 11:34
این چند روز هم گذشت . چهار روز به خاطر عاشورا تعطیل بودیم و کلی توی خونه موندیم . اما خواب صبح صدقه سری پسرک نصیبمون نشد . از 7 صب چشماش بازه و داره بازی میکنه و میخواد پاشه . از اونورم ده که شد دوباره خوابش میگیره . گشت و گذارمون به خونه مامانم و مامانش و خیابون گردی و یه شب هم خونه ا ف سون طی شد . اما کلا نتیجه...
-
حال و روز پسرک
یکشنبه 18 مهر 1395 08:27
پسرکم چند روزه درست غذا نمیخوره . فک کنم دندونش داره اذیتش میکنه . پاهاش هم سوخته و هیچ رقمه خوب نمیشه ! تا حالا اینطور نشده بود . الان یه هفتس طفلی حال و روزش اینه . و با هیچ کرمی خوب نشده . شبا بازش میزارم اما فایده نداره . چند روزه به گ میگه ددی !! ددی خیلی با مزس . هنوز به من مامان نگفته . چند بار گفته اما بدون...
-
مینویسم
پنجشنبه 15 مهر 1395 10:16
چندیه دوباره دوس دارم وبلاگ نویسی برگرده به قبل به اون روزایی که داغ داغ بود هلیا الهام خانوم خونه فمیمه مونی خانم گلی و ... همه و همه روزبه روز مینوشتن از روزای دوستیشون ازدواجشون خاستگاری اولای خونه رفتنشون عکسایی که میزاشتن و.... اما دریغ........... یا وبلاگها پاک شده یا نویسنده ها گم شد ن سالهای 86 تا 90 سالهای...
-
سلامی بعد از یک سال و نیم
دوشنبه 12 مهر 1395 11:17
سلام به همه وبلاگی های فعال وبلاگ های خاک گرفته و بعضا بسته شده و وبلاگ های مفقود شده از وقتی اینستا و موبایلها فعال شده وبلاگها فراموش شدن . من خوبم ما خوبیم پسرمم خوبه الان دقیقا یک سال و یک ماه و دو روزشه و به تازگی راه رفتن و بلد شده البته کمابیش ! روزها تند و تند در گذر هستن از حال و احوالم بگم درسم خیلی وقته...
-
نی نی !
جمعه 8 اسفند 1393 22:00
سلام خانوما من ب ا ر د ا رم !
-
یه روز معمولی 93.5.13
دوشنبه 13 مرداد 1393 22:27
* نشستم توی خونه *گوپی رفته بیرون . دو ساعتی هست . رفته بره خرید - بنگاه برای ماشین و خواهرش و ببره واسه خرید سی سمونی . به دلایلی کمتر میرم خونشون (ک ی ف لواازم ارا ی ش ) این تو پرانتز برای خودمه . نمیخوام اعصابم خراب بشه . گ هم ازم حمایت نمیکنه و حق نمی ده !! پس واسه چی خودم خودمو داغون کنم . * گوشت گداشتم بیرون...
-
سلام
پنجشنبه 29 خرداد 1393 12:27
سلام . حال شما . از بی خبری های من اوضاع زندگی حوبه و زندگی داره تند و تند میگذره . حال من حوبه - گوپی هم خوبه الان 3 سال و 2 ماه ه از با هم بودنمون میگذره و یک سال و دو ماه از هم خونه شدنمون . دارم کارهای پایان نامه ارشدم رو میکنم تا اگه حدا بخواد تا شهریور تموم بشه . بعد از یه مدت ادم میاد نمیدونه چی باید بگه ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 آبان 1392 14:33
سلام . من خوبم گوپی هم خوبه زتدگیمون مث همه زندگی های دیگه در حال گذره شرمندم اگه کسیو نگران کردم وهمه رو میخونم و مث همیسه همرای روزهای زندگیتون هستم نمیدونم چرا بدون فیاتر شکن نمیتونم وارد وبلاگم بشم ایمیل هم زدم برای بلاگ اسکای اما کاری نمیکنن برام . ارور ۵۰۰ میده بهم هستی جان خیلی خوشحالم برا ت خیلی خیلی مبارکه...
-
ع ک س خون مون !!!!
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 15:08
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 اسفند 1391 10:36
تا دم دم جدایی پیش رفتیم . دیگه دوتامون باورمون شده بود اینده ای با هم نداریم .نمیفهمیدم چراا و چطوری زندگیم داره به اینجا میرسه . فعلا با همیم . با هم بودنمون مشروطه اما خوبیم دوتامون اگه خانوادش بزارن . نگران نباشین ممنونم از همه همراهیاتون
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اسفند 1391 20:18
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفند 1391 15:11
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اسفند 1391 01:30
براس پرشینی ها نمیتونم کامنت بزارم. اون چند تایی که وبلاگ مطمن دارن و تو لینکام هستن از بانو رمزمو بگیرین حوصله رمزی نوشتن ندارم اما یک در هزار احتمال میدم یکی بخونه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اسفند 1391 01:09
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 اسفند 1391 23:43
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اسفند 1391 22:08
تمام نشانه های بودنت را از اتاق جمع کرده ام . از تو برایم همین هوایت مانده و عکست روی دیوار .... ۱۵ روز پیش حتی تصور چنین روزی برایم غیر ممکن بود . من تو ما ! ما که سالهای سال با بد و خوب روزگار مانده بودیم .فکر رفتن هم به سرمان نمیزد ... دلم برای عاشقانه هایمان تنگ می شود .... برای با هم بودن هایمان ... اما دیگر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 اسفند 1391 10:50
سلام من نمیتونم برای وبلاگ های پرشین بلاگ کامنت بزارم . همینطور نمیتونم مطالب رمز دارشون رو بخونم . مثب صجرا / هستی / خانم گلی /بانو و .... کسی راه حلی داره ؟
-
گاهی وقتا
شنبه 25 آذر 1391 19:08
گاهی وقتا از دستی بعضی ها عجب میشکند دل آدم ها
-
اصفهانیا کمک
چهارشنبه 29 شهریور 1391 13:02
سلام . از اصفهانیایی که اینجا رو میخونن میخوام بپرسم : 1- برای خرید لحاف تشک و پتو و..... کجا باید برم توی اصفهتان که هم ارزون باشه هم شیک ؟ 2 - همچنین برای خرید نقره ؟ کجا برم که هم بورسش باشه هم کلاه سرم نره 3- و همچنین برای خرید کلی جه یزیه ؟ من تا الان فقط خیابون امام و رفتم پاساژ مهدی و روبروییش و اطراف اون ....
-
برگردین.... بنویسین ... کجایین شماها !؟
پنجشنبه 16 شهریور 1391 22:20
دلم میخواد مموشی و پیشی دوباره بنویسه... از مونس یه خبری بشه . الهام برگرده .... دلتنگی های مونی و بخونم .... خانومی از ملوسکش بگه ! یه روز در میون منتظر آپ کردن خانوم خونه باشم . خانوم گلی بازم از خوبیهاش و برنامه های عشقولانش بتعریفه ... گیتی برگرده ! و و و .....
-
دوس دارم بنویسم
سهشنبه 14 شهریور 1391 22:13
نمیدونم اینجا نوشتن مشکلات چه کمکی توی حل شدنش میکنه اما دوس دارم بنویسم . یکشنبه : ساعت ۲ اومد محل کارم دنبالم .اونو رسوندم ایستگاه و ماشینمو گرفتم و اومدم خونه .فقط نیم ساعت باهم بودیم . عصر دیگه زنگ نزد تا ۶ که خودم گفتم دارم میرم آرایشگاه .۷.۳۰ اومدم خونه و اومد دنبالم.طبق معمول این چند وقته اصلا توی خونمون نیومد...
-
این چند روز و مشکلاتمون :
شنبه 11 شهریور 1391 23:33
این چند روز و مشکلاتمون : ۴شنبه صبح ساعت ۴ گ از تهران اومد .ساعت ۵ همه خانوادم رفتن سفر(ش ) اونروز که پا شدم آماده شدم و رفتم اداره . گ هم منو رسوند و برگشت خونمون صبحونه خورد و رفت خونشون .ساعت ۱ونیم اومد دنبالم .رفتیم خونه ما .نهار مامانش برامون فرستاده بود با سالاد درست کردم خوردیم و خوابیدیم تا ۵ بیدار شدم دیدم...
-
عمر دوباره منه دیدن و بوییدن تو !
چهارشنبه 1 شهریور 1391 21:02
برای بابای گلم که همه عمر و زندگیمه : وقتی میایی صدای پات از همه جاده ها میاد! انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد ! تا وقتی که در وا میشه لحظه دیدن میرسه ! هر چی که جاده است رو زمین به سینه من میرسه ! ای که تویی همه کسم بی تو میگیره نفسم، اگه تو را داشته باشم به هر چی میخوام میرسم ! وقتی تو نیستی قلبم را واسه...
-
این روزها ...
سهشنبه 31 مرداد 1391 23:17
سلام عید تون مبارک بالاخره این رمضون هم اومد و رفت ! و یه رمضان دیگه تموم شد . فک کنم آخرین رمضون خونه پدری بود برام . اخرین سحری ها و افطاری های آماده ! گوپی هم تقریبا تا ۲۲ ۲۴ رم رمضون اینجا بود . یه در میون افطاری و سحری خونه ما و اونا بودیم .که خوب بود . تعطیلی ها یه سر دیگه رفتیم اص فهان و یه سری دیگه از لوازممو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 تیر 1391 22:38
اومدم که بعد از کلی وقت یه چیزایی بنویسم . توی این چند وقته اخیر : گوپی تقریبا یک ماه و نیمه که تهرانه فقط ۳ ۴ روز اومد و دوباره رفت . فردا بعد از ۲ هفته بازم میاد . سالگرد ع ر وسیمونم که ۲ ۳ روز پیش بود اما ما پیش هم نیودیم . دوس دارم یه کادوی خوب براش بگیرم اما نمیدونم چی ! امسال روز زن اون برام کادو نگرفت .یعنی ۲...
-
?suprise !
جمعه 23 تیر 1391 16:08
ح ذ ف
-
سلام !
دوشنبه 22 خرداد 1391 15:31
۱- بازم سلام ۲ - خیلی وقته ننوشتم .حرفم نمیاد . ۳- نمیدونم نوشتم یا نه اواسط فروردین از کارم استعفا دادم و اومدم بیرون. ۴- اول همین ماه دوباره برگشتم به همون محل کارم و از ساعتی بودن تبدیل شدم به کارمند قراردادی . برعکس کار قبلی که هم وقت ازاد داشتم و هم کلییییییی بیکاری این یکی مدام دارم کار میکنم.اما برای منی که اون...