سلام سلام !
خبرهای جدید اینکه امروز یکی زنگ زد بهم که پاشو بیا اینجا ! اینجا یعنی خونمون ! و منم از اونجایی که چند شب پیش به خاطر دیر رفتن به خونه و جواب ندادن به گوشیم دعوا شده بودم و دیشبم رفته بودم بیرون تول..د دوستم و ساعت ۱۰:۳۰ برگشته بودم و جدیدا ملقب به خود مختار گشتم از بیرون رفتن محروم بودم !
و صد البته پیدا شدن سر و کله ی یه عدد خا..ستگار هم بی تاثیر نیست ( چون مامانم فک میکنه من خیلی واسه خودم خوشم و هرجا بخوام میرم و هرکار بخوام میکنم ) و همه ی اینا باعث شده ندیده و نشناخته نسبت به کلمه ی خا..ستگار موضع بگیرم و بگم نه ! و اون هم از ترس اینکه نشم خودمختار ِ ترشیده میخواد منو یه ذره محدودم کنه ! :)
و اما !! باالتماس های فراوان وقتی دیدم اینکه زود میرم و زود میامو و... روی مامانه اثری نداره و میگه نه نمیشه بری بیرون ! از ترفند ک...گشادی داداش خان استفاده نموده و گفتم اصلا داداشم منو ببره و بیاره این جزوهه خیلی مهمه و احتیاجش دارم ! داداشه هم چون حوصلش نمیشد ناخواسته کمک حال من شد و گفت خودش بره ! و این شد که بالاخره پس از تلاش های فراوان شوت گااااااااااااااااز راه افتادم به طرف خونه ی گوپی اینا !
دیدم گوپی کیک گرفته و منتظرمه ! البته کادوهامونو قبلا داده بودیم و گرفته بودیم. چون دیروزش هم همو دیده بودیم.
گوپی جونم از عشقت ممنونم .
توضیحات بیشتر و کلیک کنید تا ببینید !
راستی یادم باشه قضیه خیابون و شکسته شدن شیشه ماشین و... که حدود یه ماه پیش اتفاق افتاد و بگم . با گوپی بودیم
.