دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

خ ا س... !

امشب میان !!
نه گوپی نمیاد. همونی که توی پست قبل گفتم . هیچ رقمه تلاشم برای نیومدنشون نتیجه نداد و قراره که بیان . همه ی حرفامو با خونوادم زدم و گفتم که نمیخوام .اونام به خونواده ی طرف گفتن اما گفتن که نه نمیشه حالا ما بیایم همو ببینن خودشون تصمیم بگیرن. خونوادمم گفتن دخترمون گفته قصد ازدواج نداره اگه گفتیم نه ناراحتی پیش نیاد.

هیچکس حال دل منو نمیفهمه. حتی اونی که دو سال و ۸ ماهه همراهمه ... 

به گ نگفتم . ترسیدم مث اون دفعه اعصاب خوردیشو سر خونواده و خواهر کوچیکش خالی کنه . شاید آخر شب بهش بگم. 

چیکار کنم.  

چند شب پیش به سرم زد است...خاره بگیرم. یکیو میشناسیم که واقعا مجربه و حرفش رد خور نداره . اما ترسیدم. گفتم اگه به رابطه ی من و گوپی بگه آره و بگه خوبه که ته دلم قرص قرص میشه و میچسبم به رابطمون . اما اگه بگه نه ؟ به حرف خدا و است...خاره که نمیشه پشت کرد میشه؟  اونوقته که نه میتونم جدا بشم نه میتونم دل ببندم. 

اگه آدم بدونه یه زندگی صلاحش نیست و واردش نشه بهتره /یا اینکه ندونه و وارد اون زندگی بشه و بعدش... 

نمیدونم. حرف یه عمر زندگیمه... 

وای خدایا . از ته دلم ازت میخوام قیافه ی این پسره ی امشب اصلا به دلم نشینه . میخوام ازش بدم بیاد. نمیخوام یه لحظه به دلم شک بیاد. اینطوری حداقل تا 6 ماه دیگه که تکلیف زندگیم معلوم میشه اعصابم هم راحته. خدایا هستی؟؟

کمکم کن... 

ادامه ی امشب و همینجا مینویسم . احتمالا ساعتای 11   12 شب اگه حالم خوب بود.  

یکی داره توی دلم رخت میشوره... 

اصلاحیه : فردا شب میان . 


 

 

اومدن و رفتن. دقیقا از زمانی که اومدن تا رفتن ۹۷ دقیقه شد ! 

من خاک بر سرم هم چای اوردم هم رفتم اونجا نشستم. اونا هم هی میگفتن  فلانی خانوم ِ ما !! مثلا گ خانم ما رو بگین بیان اینجا بشین و... 

حدودا نیم ساعتی هم رفتیم صحبتیدیم. 

چیز خاصی نبود. به اون سختی که فک میکردم نبود. واییییییییییی حرسم گرفته بود از مامانم که میگفت برن بشینن صحبت کنن   

پ ن : اون تخمین زمانی هم اگه گفتین از کجا بدست اومده؟؟  اگه فک کردین گوشیمو به اصرار گوپی گذاشته بودم اونجا که صداشونو ضبط کنم اشتباه نکردین !!