میگم: گوپپپی دعات گرفت !! خوب شدم !! بعد از 8 ماه حالا که رفتم دکتر بهم گفت چند وقته دارو نخوردی؟ گفتم 6 ماه ! گفت آزمایشت مال کیه؟ گفتم 2 هفته پیش. گفت اگه 6ماهه نخوردی و اینه نتیجه دیگه برات دارو نمینویسم.احتیاجی نیست خیلی نتیجه خوبه.اما آزمایش مینویسم واسه 3 ماه دیگه برای احتیاطه ممکنه برگرده .
اما برو 3 ماه دیگه بده و بیا انشاالله که دیگه چیزی نیست.
میگه: اِ اِ اِ اِ مگه با دا..دن هم تیرو..یید خوب میشه؟
میغشییییم !
16 دیشب :
بعد از توضیحات اس مسی در مورد نماز ..شب و دعا و... مینویسه یه نینی اینجاس(تو مسجد) ! ماشالله نمیدونی چقد خوشمله !! اما خوب امشب که نمیشه اسکنر رو روشن کنم
توضیح: هروقت عکس یه بچه ی خوشکل میبینم توی نت سریع براش میفرستم و میگم اسکنش کن ! (که بعدا نینیمون اون شکلی شه)
اسکنر هم که معرف حضورتون هست
سلــــــــــــــــــــام
خبر خبر !!
ایندفعه آره از اون خبرااااااا
از اومدن گوپی اینا به خونمون یه ساعت میگذره . بالاخره بعد از کلی بالا و پایین شدنا و حرص خوردنامون امروز گوپی به همراه مادر و دوخواهر و یه دسته گـ ـل مقدم به خونمون شدن .
صحبتای اولیه تقریبا از این طرف خوب بوده . کسی مخالفت آنچنانی نداره اما میگن تحقیق لازمه ی هر گونه اظهار نظره .شماره ی آق دا ماد رو هم جناب پدر گرفتن برای پرس و جووووووووووو
خونواده ها هم که فک میکنم آخرای مجلس مشکلی باهم نداشتن. یعنی از وقتی ما دوتا بعد از صحبت نیم ساعتمون از اتاق اومدیم بیرون لبا خندون بود و گل و بلبل میگفتن .
البته از اونورم دستگاز متراژ زمین و پول شمار بابام هنوز روشن نشده و ابهاماتی داره واسه خودش و صد البتون اینکه من چطوری دخترم و بسپرم به دست چهار تا خارشووور !
اما !
امای قضیه اینه که من از اونوریا هنوز خبری ندارم .اصلا نمیدونم الان توی خونه ی گوپی اینا چه خبره و کی چی میگه .موافقا مخالفن؟ خوششون اومده ؟ بدشون اومده .. چیه . کلی استرس دارم . دارم میمیرم از نگرانی و تواما فضولی !
پست مصور هم اگه اونور اوکی بودن و حالم خوب بود دارم براتون از لحظه ی ورود تا ....
پ ن : ساعت ۱۰ : اونوریام اوکی دادن و مثل اینکه اینبار خیلی خوششون اومده . خوشحالن .
دعام میکنین؟