سلام
احوال شما !
ایشالله که سال خوب و پربرکتی و شروع کرده باشین . سال واسه مام ای خوب بود پر از خبرای وصلت از اینور اونور !
دناتا . نونوش و دزیره خانوم شمام نمیدونم اینجا رو میخونین یا نه اما مبارکه !
و اما تازه خبر اینکه :
اوی عیدی چن دفعه ای مامان گ زنگ زد خونمون و دعوتیدمون واسه ع روسی سومیه ! اما هی عقب می افتاد . از اونورم مامان گ اصرار به اصرار که حتما میان دنبال من که برم ع روسی . اما شبی که فرداش ع روسی بود مامانم به مامانش گفت که باباش اجازه نمیدن و ایشالله بعدا ها مزاحمتون میشم . اونام گفتن هرجور صلاح میدونین و ما دوس داشتیم که باشیم . و من نرفتم
سومیه : قرار بود ع قد کنن و چن ماه دیگه ع روسی بگیرن اما دیگه یه سرش کردن و ع قد و ع روسی و باهم گرفتن .و قراره تا یه ماه دیگه که هم خونه اجاره کردن و کم و کاستی های جهی زیه هم حل شد برن سفر و به سلامتی برن خونشون !! مبارک باشه ایشالله خوشبختیشون .
حالا همه اینا به کنار گویا یه سال پیش یه خا..ستگار میاد واسه چهارمیه و مامان گ میگه تا بزرگیمون ع روس نشه اینو ع روس نمیکنیم .
مثل اینکه این شوهر سومیه رو اون خا..ستگاره فرستادنش . واسه همینم کلا مطلع بودن که سومیه دیگه رفت و الان میتونن تا تنور داغه نون و بچسبن ! و توی بلبشوی ازم..ایش رفتن و خرید سومیه اوندم خا..سگاری چهارمیه !!
و اما چهارمیه ۲ شب پیش بله رو داد و دیشبم بله...برونش بود . امروزم نمیدونم روز تعطیلی آز..مایشگاه از کجاشون پیدا کردن و آزمایش دادن و جواب + بوده !! بله به سلامتی این یکی هم داره میره !!
اونقدرم اینا هولن که فک کنم همین روزا ع قد کنن . اما با توجه به کم بودن سن چهارمیه ( متولد ۷۱ !!) به احتمال قوی یکی دو سالی ع قد میمونن .
اینم از این . ببین چه شیر تو شیری شده خونه ی گ اینا ! :))))))
این وسطام گهگاهی یاد من و گ می افتن اما خب هم سرشون شلوغه هم اون کوچیکتر از منه حتما واجب تره دیگه !
دو سه تا نکته : خدا رو شکر که گ تونست خواهراش و سر و سامون بده و خدا رو شکر که ثابت کرد اهل تعهد و خونوادست .
خدا رو شکر که سرش خلوت تر شد و دیگه خواهری چیزی نداره که خونوادم نگران این باشن که این یارو باید خرج کسی و بده و نمیتونه زندگی درست کنه .
اینم میخوام بعد ها یادم بمونه : گ توی آره و نه گفتای خواهرهاش همه چیو به خودشون و مامانش و خواهر بزرگش سپرد و فقط نظر کلیشو داد .
یه مسئله : این روزهای مراسم چهارمیه هی نکته به نکته از سر خیرخواهی به گ یاد آوری میکردم که کوچیکه بی تجربست . سنش کمه هنوز ترم ۲ هه نمیفهمه داغه . اگه پس فردا گفت شوهرش دیگه درس نخون اگه ال شد اگه بل شد و .... خب خداییشم خواهرش هم هنوز ۱۹ سالشه و هم اصلا اهل تجربه ی بی اف و چـ ـت و این چیزا نیست به خدا .
خلاصه پریشب که داشتیم حرف میزدیم گله کردم از اینکه تو این موردم من تو اولویت بعدی هستم و دارین به خواهرت سرویس میدین گ هم گفت پس اون حرفای این چند وقتت به خاطر این بوده که اون زودتر از تو ....
مردم و زنده شدم !!! داغ کردم به خدا ! خدام شاهده خودم و هزار بار جاش گذاشتم خواهرانه و از ته ته دلم دلسوزش بودم که میگفتم زودشه و موقعیت خیلی خیلی بهتری گیرش میاد اما....
خیلی دلم سوخت
ایشالله تجربه نکنین . هرچند بعدش گ خیلی از حرفش پشیمون و ناراحت شد اما دلم شکست .
دیگه فعلا همین .