این روز ها عجیب دلم برای گوپی تنگ شده . از ۵ شنبه که رفته ندیدمش و الان با خوندن پست شیرینی و ترشی بانو دلم برای گوپی خیلیییییییییییییی تنگید ! گاه گاهی میشه که ۱۲ ۱۳ روزه همو ندیدیم .
امشب ساعت ۱۲ میشه ۳ ماه که ما ع قد هم شدیم ! و ۵ ماهه که ع روسی گرفتیم . ( نکته : ما ع روسی گرفتیم به دلایلی اما هنوز خونه نزفتیم اونم به دلایلی که همه میدونن .)
یعنی به همین زودی ۸ ماه گذشت اما برای من هنوزم انگاریی ۴ ماه ! خیلی زود میگذره .
چند روز دیگه تولد گوپیه فعلا فقط یه ادکلن هاکو...پیان گرفتم . اما قبلا هم براش گرفته بودم یه مدل دیگشو نمیدونم همین خوبه یا نه !
سر کار هم میرم .سختیش همون صبح زود پاشدنشه که خیلـــــــــــــی سخته .اما خب یه مزیت هایی هم داره که به معایبش میچربه .
این پست و دوبار نوشتم یهویی دستم خورد همش پاک شد این یکی خلاصه شدشه !
کاش اینجا میشد ادامه مطلب رو رمزی کرد .میخوام یه سری عکس همینجوری بزارم اما خب نمیخوامم عمومی باشه و همینطور نمیخوام پستم خصوصی شه و نمیخوام یه پست تازه بزارم ! فهمیدین چی شد؟ خلاصه :
پست قبلی رمزیه یه سری عکس همینجوری از گل و گلدون و ایناست .رمزم که عموما دارین
پ ن : کسی از مموشی و پیشی خبر داره ؟؟؟ اینجا رو میخونی ؟
من دو تا رمز ازت داشتم که هیچ کدوم کار نکرد !
خیلی خوشگله لبخندت ! خودت ... کلا عکس ِ دوس داشتی ایه ! دیدمش ذوق کردم
میگما من تو گودر می خوندمت ، وبتو باز نمی کرم ! الان باز کردم ، این عکسه اون گوشه ، بالاهه ، چه قد نازه
مرسی
تازه گداشتمش اما من خودم هنوزم عکس قبلیو میبینم نمیدونم چرا برام عوض نمیشه
این صبح بلند شدن برای سر کار هر روز سخت تر میشه
آخی... ببخشید ...
ایشالله گوپی خان زودتر برگردن...
چشم روی هم بذاری مثل برق و باد می گذره...
منم خیلی دوست دارم از مموشی خبری داشته باشم...
مرســی از رمز!
مدل ِ لباست خیلی قشنگه ، همین طور اون گل زرده .. مبارکت باشه
آخخخخی درکت میکنم
حالا فکر کن مهربون میخواد ۳مااااااااااااااااااااااااااااااااه بره دبی!!!!!!!!!!من که میمیرم!
میگم راستی اشتباه نوشتی یا من بد میخونم؟
۳ ماه که عقد کردیم و ۵ ماه که عروسی گرفتیم؟؟؟
درست نوشتم خانومی
۲۵ فروردین ۹۰ عقد کردیم . ۲۷ تیر ۹۰ عروسی گرفتیم
عزیزم اجازه اونجور عکس گذاستن و ندارم حالا سعیمو میکنم .
لباست خیلی خوشمله!
اینجور مواقعه که آدم قدر یه روز تعطیل توی خونرو میدونه ها
من اون عکس دونفرهه که اون بالاستو میبینم. البته لبخندی که توش معلوم نیست. نمیدونم این قبلیه یا الانی
قابلی نداره
عوضش کردم .همونه اما صورتامون محو شده . یهویی حس کردم خیلی تابلوه ترسیدم