دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

تاخیر نهار !

پنجشنبه با دوستم قرار داشتیم ٬دانشگاه ... جشن ازد.واج دانشجویی داشت و ما هم از صدقه سر یکی از دوستای دوستم که رفته بود مشهد و دو تا از بلیط هاشو داده بود به دوستم تصمیم گرفتیم عصر پنجشنبمونو یه جوری پرش کنیم ٬شب قبلش به رضا گفتم میای بریم جشن ؟ تهران بود٬اما صبح برمیگشت . بهم گفت کلاس دارم و نمیتونم بیام ! اصرار هم کردم اما گفت نمیشه . 

 

کلی داغون شده بودم از دست دوستم ٬چون ساعت چهار قرار داشتیم .من چهار و دو دقیقه اونجا بودم اما اون هنوز از خونشون راه افتاده بود .طفلکی بابا که منو رسونده بود موند تا دوستم بیاد !! دقیقا ۴۵ دقیقه تو ماشین معطل شدم آخرم دیگه حوصلم سر رفت بابا و فرستادم بره و خودم رفتم اونجا قدم زدم تا دوستم بیاد ٬پنج رسید !! ( تو پرانتز : نمره کار اونروزمم شدم یازده !!! یعنی افتضاح . خیلی داغون بودم ٬گفتم برم جشن تا یه کم حال و هوای روحیم بهتر بشه ) اما این تاخیر دوستم بدجوری به همم ریخت . http://i35.tinypic.com/2n0qzx1.gif

همونطور که اونجا قدم میزدم حرا.ست دانشگاه فک کرد بلیط ندارم اومد گفت خانم چرا نمیرین داخل ؟گفتم منتظرم .اونم دو تا بلیط بهم داد .رفتم تو ٬همون موقع ها دوستمم رسید و یه جنگ و دعوای اساسی باهاش کردم .آخه بهم گفته بود بابام داره منو میاره ٬از خونشون تا دانشگاه اگه با سرعت ۳۰ هم بیاد بیست دقیقه بیشتر نمیشد اما اون یک ساعت منو تو آفتاب نگهداشته بود . 

تو همون حال و هوای دلخوری و جنگ و دعوا با دوستم بودم که رضا زنگ زد .تو تاریکی و شلوغی و سرصدای جشن براش قضیه و تعریف کردم ٬و بهش گفتم بلیط دارم بیا ... از اونطرفم به خاطر دلخوری از دوستم اشکم داشت میاومد پایین .اما نزاشتم دوستم بفهمه .  گفت نمیام !! چون تو بهم زنگ نزدی که بیا .من زدم ! اگه تو زده بودی میاومدم. منم دلخور شدم و اس دادم اگه اومدی که اومدی ٬اگه نیومدی دیگه نه من نه تو ! 

نیم ساعت بعد زنگ زد و کارمون تا نزدیکی جنگ و دعوا و قهر پیش رفت ! داشتیم بحث میکردیم بهش گفتم همه زندگیت شده کار ٬همیشه اول کار و مامان و خواهراته بعد من ٬اول کلاس و آبروتو لو نرفتنته بعدا من (اما هیچوقت به این حرفایی که زدم ایمان نداشتم و ندارم) اونم بهم میگفت میدونستم نمیتونی از جشن بگذری ٬همیشه تو خوشیهات منو یادت میره ٬میخوای بهت بفهموم اول کار بعدا من چطوریه ؟ ... اما تو همون لحظه رو سن داشتن دوتا عرو.س داما.د رو عقد میکردن و صداش پیچیده بود تو سالن . به رضا گفتم گوش کن و ساکت شدم ....  چند دقیقه بعد بهم گفت میرم حمام دوش بگیرم ٬صورتمو میزنم و میام. اومد کنار هم نشستیم . حنا اوردن برداشتیم و واسه خودمون مراسم حنا بندون راه انداختیم و... بعدم منو دوستمو تا یه مسیری رسوند و رفت. 

 

امروز شنبه : حال و اوضاع جسمیم اصلا خوب نبود /پ/ صبح زود رضا زنگ زد امروز خواهرم سر کار نیست بیا اینجا . پریدم تو حمام و دوش گرفتم و راهی شدم ٬ده اونجا بودم برام ساندویج نون پنیر درست کرده بود ٬ صبحونه خودم و دادم اون خورد و من مال اونو خوردم ! پشت میزش نشست و منم روبروش کلی حرف زدیم ... یازده و نیم اومدیم بیرون رفتیم شیرنی خوردیم ٬بعدم تو خیابونا گشتیم٬خواهرش بهش زنگ زد میای دنبالم؟اونم گفت نه کار دارم نمیتونم. همونطوری که داشتیم خیابون گردی میکردیم یهوویی گفت وایی ی ی ی ر.. !!! از فاصله سه متری خواهرش رد شدیم !!!  مردیم و زنده شدیم تو این چند دقیقه .فک کردیم مارو دیده اما خدا رو شکر ندیده بودمون ٬اگه دیده بود ... shame on you

نهار باهم بودیم... کلی ذوق داشتیم ٬اولین دفعه ای بود که باهم بیرون نهار میخوردیم ... حس عجیبی بود نشستن کنار مردی که دوستش داری و اون دوستت داره . حس نابی بود دقیقه به دقیقه پرسیدن حال و اوضاع جسمیم ٬ و ناب تر از اون برگ برگ های ریحونی که روی غذام میزاشت ...بازم دلم تنگه برای کشیدن لپات وقتی پر از غذا  بودن و شیطوی کردن هام و اذیت کردنت که مجبورت میکرن دم به دقیقه بگی نکن خانومی دوربین داره اینجا !!  hee hee

- هیچ جمله ای خوندنش لذت بخش تر از اون جمله ای نبود که صبح وقتی کنارت بودم برام نوشتی و پرینت کردی : تقدیم به دلبری که داشنتش بهترین سرمایه و نداشتنش بزرگترین فقرهقلب

 

۱- رضا تهران رفته دک.تر برای موهاش ٬با اینکه موهای سالم و پری داره و مدلش طوریه که من تاحالا هیچوقت ندیدم کسی که موهاش این مدلیه موهاش بریزه اما داره کم پشت میشه .د.کتر بهش گفته مواشو با تاید(پودر لباسشویی) بشوره !!! کسی تا حالا شنیده؟ سوال

کسی راه حلی نظری پیشنهادی چیزی در این مورد داره؟