دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

گفتم !

دیشب اون قضیه رو بهش گفتم .همونی که توی ۴پست پایین تر توضیح دادم .در مورد عکس.بر خلاف تصوری که داشتم خیلی منطقی برخورد کرد .البته همه ی اینا به خاطر مقدمه چینی هایی بود که از قبل کرده بودم . حس میکنم سبک شدم . یه بار سنگین روی دوشم بود که داشت پشتمو خم میکرد.میدونستم باید گفته بشه و بهش حق میدادم که بدونه اما نمیدونستم چطور باید بهش بگم...  

تنها حرفی که زد این بود: تو مقصر نبودی.اما از این به بعد مواظب باش .دیگه هم به فلانی رو نده تا از این جسارت ها نکنه. 

از قبل بهم گفته بود هیچوقت دنبال چیزی نمیگردم که نخوای بدونم اما اگه یه چیزی بفهمم که خودت بهم نگفته باشی.... 

مهم نیست.مهم اینه که دیگه چیزی برای پنهون کردن ندارم.تقریبا همه ی زندگیمو میدونه!و این بهش کمک میکنه با چشم باز تصمیم بگیره.این برام خیلی مهمه ! لبخند

  

دیروز بعد از مدت های مدیدی با دوستم هم صحبت شدم.همونی که چندی پیش باهم بحثمون شده بود .اولش یه کم از هم فاصله میگرفتیم اما کم کم همه چی رو براه شد. وقتی شنید رضا میخواد بره تهران پرسد: هنوز چیزی به خونوادت نگفتی؟ گفتم نه ! لزومی نمیبینم. گفت چرا کم کم رسمی نمیکنین؟ گفتم هنوز خیلی زوده. شاید تا آخرای سال یه کارایی کردیم اما هرچی فکر میکنم میبینم بازم خیلی خیلی زوده. 

گفت الان دیگه میره تهران معلوم نیست برگرده ها معلوم نیست چی بشه ها!! chatterbox   از حرفش جا خوردم ٬خوب فهمیدم منظورش اینه که ممکنه اونجا... با اینکه حرفش دلمو لرزوند اما ته ته دلم خیالم از گوپی راحته ... فک میکنم بعد از دوسال رابطه و دوسال آشنایی دیگه خوب میشناسمش. / جواب دادم : من توی این موارد نظرم اینه که اگه کسی قراره بره و موندنی نباشه همون بهتر که هرچه زود تر بره !! چون اگه یکی رفتنی باشه دیر یا زود میره پس بهتره زودتر...