دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

نتیجه گیری !

نتیجه : میونم که این مساله مساله ی خیلی خیلی مهمیه توی زندگیم . خودمو گول نمیزنم گ هم میدونه که هرچقدر هم بخواد ارزش پول !! رو توی زندگیش کم کنه و بگه مهم نیست نمیشه . و مهمتر از همه اینکه مساله فقط پول نیست . بحث آرامشی که اینجا مطرحه و به قول گی تی سلامتی گ و اون وقتی که قراره برای من و زندگیم اختصاص بده هم خیلی مهمه . 

رو راست بگم : گ هم میدونه نبودنش توی این دوران خیلی روم اثر میزاره .میدونه این کمبود ِ بودن هاش روز به روز داره منو خرد میکنه ٬ میبینه دو سه روز یه بار به هم میریزم و داغون میشم و... 

کسی باورش میشه ما باهم دوستیم دو سال هم هست که دوستیم اما تا ۶ ماه پیش دیدارهامون فقط محدود میشد به یک روز در ماه اونم سه چهار ساعت !! یعنی برای دیددار بعدی باید حداقل بیست روز صبر میکردیم و تلفن هامون از روزی ده دقیقه بیشتر نمیشد ٬اس ام اس هامونم دو سه تا در روز !!! همین !  

اما از ۶ ماه پیش صدای من در اومد و گفتم به هر قیمتی که باشه حتی اگه قراره لو برم یا هرچیز دیگه ای نمیتونم این مدل دوری ها رو تحمل کنم . خواستم که رابطه بیشتر بشه چون مطمئن بودم توی اون سه چهار ساعت در ماه هم من هم اون روی بعضی از حرفاش و خواسته هاش و عادت های زدگیش سرپوش میزاره تا طرف مقابل و جذب کنه و ناراحتش نکنه . و میدونستم این شناخت نیست !! این فقط یه با هم بودن معمولیه.

من این نبودن ها و دوری ها رو دارم تحمل میکنم به قیمت وصال ! با این امید که یه روزی که برمیگردم و سختی های پشت سرمو میبینم از الان و زندگیم راضی باشم . نمیتونم تحمل کنم مرد زندگیم از ۷ تا ۴ بعد از ظهر که سرکارشه باز هم عصرشو بزاره برای کار و بره تا ۸ شب شب تدریس کنه !! (کاری که الان گوپی انجام میده ) 

روراست تر بگم : اگه این نبودن هاش برای من باشه چرا ٬میتونم خودم و راضی کنم که برای منه که نیست و برای آرامش منه !  اما اگه قرار باشه بخواد جور یه آدم بی مسئولیت دیگه(باباشو !) بکشه نه نمیتونم !! 

میدونم اثرات این کمک ها و این همراهی ها و هوای خوانواده رو داشتن ها چقدر زیاده . میدونم توی زندگی با هر دستی بدی با همون دستم میگیری ! میدونم یه روزی ممکنه یکی دست منو توی زندگیم بگیره . اما این مساله رو طوری میتونم تحمل کنم که ...  

من نمیخوام و نمیتونم و اصلا توی فرهنگ زندگیم نیست که بخوام بگم خوانوادشو حذف کنه توی زندگیم اگه هم بگم اون آدمی نیست که این کارو انجام بده به هیچ قیمتی و این غیرتش قابل تحسینه.

اما شاید بتونم خودم و از توی زندگیش حذف کنم !  اما به چه قیمتی؟ به قیمت دوسال صبر و سختی و ... تا کی باید سعی کنم تا یه دوران از زندگیمو که مهمترین دوران جوونیم بوده رو  فراموش کنم ؟!! و بعدا چی با وجدانم چی کار کنم؟؟

با دلم ؟؟؟؟!!!

نه نمیشه . تنها راه من کنار اومدن با این زندگیه؛ هرچقدر سخت باشه و خرد شم ؛هرچقدر برای خیلی ها این نوع زندگی غ ی ر قابل تحمل باشه که هست !پس سعی میکنم به جای فک کردن به جنبه های منفی این کار مثیت شو تو ذهنم تکرار کنم و این موضوع رو برای خودم حضم کنم.

 

ساده بگم من حسودم !