دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

احیا !

شب احیا ۱۹هم باهم بودیم . رفته بودم پیش دستم تا مثل خیلی از سال های گذشته با هم باشیم . یک ساعتی نشستم که گ زنگ زد بیا بیرون ببینمت . رفتیم کلی تو خیابونای خلوت  گشتیم. از ساعت یک و نیم شب تا سه و نیم. امام زاده... هم رفتیم و دو تایی عین عرو..س د.و.مادا پول انداختیم توی صدقه ی اونجا. آخرم دیر رسیدیم به مسجد و از قرآن سرگذاشتن جا موندیم.جالب اینجا بود که همه داشتن می اومدن بیرون ما میرفتیم توی مسجد ! عین احمقا 

 

و اما شب ۲۱ام عصر گ زنگ زد که امشب برنامت چیه میای بیرون؟ منم هنوز هیچ فکری نداشتم اما از بس که شب ۱۹ام شیطونی کرده بودیم و از دعا جا مونده بودیم همون شب قول داده بودیم که جبران کنیم. گفتم میام اما زود تر بیا چون میخوام حتما برگردم قرآن سر بزارم. 

نزدیکای قرارمون بود که گفت حالم بده و فک نکنم بتونم بیام. سرما خورده بود و تب و لرز داشت . با خوددم گفتم میرم به امید اینکه خوب بشه و بیاد .چون جمعه شب قرار بود بره تهران و دیگه نمیتونستیم خداحافظی کنیم .قرص سرماخوردگی گذاشتم توی جیبم و راه افتادم. اما طفلکی خوابش برد و نیومد!! 

منم رفتم پیش دوستم .قرار بود بره مسجد بی افش که اونجا خواهرشوهر و مادر شوهر احتمالی آیندشو ببینه. باهاش همراه شدم و رفتیم اونجا .هم دید زدیم .هم دعا خوندیم.هم گریه کردیم هم باهم بودیم. اما گ نبود. هرچی هم زنگ زدم و اس دادم بیدار نشد ! 

 


امشب رفت ... 

الان توی قطاره و ثانیه ثانیه داره از من دورتر و دورتر میشه ...  نمیدونم این تنهایی ها واسه ی چیه و چرا خدا داره روز به روز از هم دورمون میکنه (با کار و دانشگاه ِ گ ازهم خیلی دور شدیم) اما گ میگه شاید این جدایی ها برای اینه که قدر هم دیگه رو بیشتر بدونیم و از باهم بودن هامون نهایت استفاده و ببریم. 

دلم برات خیلی تنگ میشه ... امیدوارم مث همیشه موفق و صبور و سربلند باشی . 

بهت افتخار میکنم گوپی ! مهم نیست بعدا چی پیش میاد و چی میشه .اما مهم اینه که الان تو بهترین ِ منی ! 


جدیدا با دیدن زندگی ویک توریا و جسور و زیبا حس میکنم داره دیدم به همه چی عوض میشه . 

ای کاش تو سریال های تلوزیونی ما هم اینطور واقع بینانه به زندگی و مسایلش نگاه میکردن و به جای اینکه صرفا وقت مردم و با موضوعات تکراری بگیرن سعی میکردن مردم و خانواده ها رو با واقعیت زندگی روبرو کنن. 

 

کلی حرف دارم از خودمون و رابطمون و چالش های پیش اومده... سر فرصت میام