دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

ش ع ر

 .

امشب از آسمان دیده تو روی شعرم ستاره می بارد. در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقه میکارد .  

.

شعر دیوانه تب آلودم شرمگین از شیار خواهش ها پیکرش را دوباره میسوزد. عطش جاودان آتشها  آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست  .

 از سیاهی چرا حذر کردن شب پر از قطرهای الماس است انچه از شب به جا میماند عطر سکر آور گل یاس است.  

 آه بگذار گم شوم در تو کس نیابد ز من نشانه من روح سوزان آه مرطوبت بوزد بر تن ترانه من آه بگذار زین دریچه باز خفته در پرنیان رویاها  با پر روشنی سفر گیرم بگذرم از حصار دنیاها  

دانی از زندگی چه میخواهم من تو باشم ،پای تا سر تو زندگی گر هزار باره بود بار دیگر تو،   

بار دیگر توآنچه در من نهفته دریائیست کی توان نهفتنم باشد با تو زین سهمگین طوفانی کاش یارای گفتنم باشد بس که لبریزم از تو ، میخواهم بدوم در میان صحراها سر بکوبم به سنگ کوهستان تن بکوبم به موج دریاها بسکه لبریزم ، میخواهم چون غباری ز خود فرو ریزم زیر پای تو سر نهم آرام به سبک سایه تو آویزم 

 آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست. 


پ ن : مامان و بابا یکشنبه شب اومدن .