دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

بازم من مینویسم تا بعدنا بدونم این روزا چی تو سرم بوده !

سلام . 

عیدتون مبارک . عید همون اقایی که شروع تلفن زدنمون به هم با رفتن من به شهرش و برگشتن گ از اونجا شروع شد.(نفهمدین چی شد؟ گ مشهد بود داشت میومد شهرمون. من اینجا بودم داشتم میرفتم مشهد . طبق معمول اقای حواس پرت ایندفعه گوشیشو گم کرده بود و کلی نگرانش بودم . تو جاده دیگه دلم طاقت نیوورد و بهش زنگ زدم اما دسترس نبود. اخرش یادم نمیاد من زدم یا اون اما وقتی جواب الو اومد فهمیدم گوشیشو گم کرده بوده .و این شروع اولین تماس ما دو تا بود. سه سال و اندی پیش) 

 

یه مدته باز دوباره یادم رفته خیلی چیزا و نباید به هرکسی بگم و همه ی ادما جنبه ی شنیدن خیلی حرف ها رو ندارن(منظورم نت نیست دوستامو میگم) اما از همین امروز بار دوباره تمرین میکنم ... 

 

یه مدته زبونم بسی تلخ شده . یعنی یه مدت بود قبلا ها با کسی مخالفت نمیکردم .اگه نظرم غیر از نظر اونا بود حرفی نمیزدم اما با خودم تصمیم گرفتم که ک ...س خل نباشم ! الان از اونوری افتادم  نظرم و قاطع و صریح ؟ میگم و گاها بعضیا ناراحت میشن یا اگه ناراحت نشن و بمونن رو حرفشون بحث لفظی کوچیک پیش میاره که دیگه  دلم نمیخواد اینطوری بشه .پس از این به بعد اگه حرفم اثری  نداشت به اختیار سکوت میکنم یا حرف طرف و به ظاهر قبول میکنم. 

 

چند روز پیش موهامو با حـ ـنا و بابـ ـونه . صـ ـدر و ۴۰ گیـ ـاه  تقویت کردم. موهام دو سه درجه قهوه ای شده و الان از رنگشون بسی راضیم !! 

 

توی دوستام  وقتی میخوان خصوصیت بارزم و بگن بهم میگم عاقل ! حتی اون دوستمون که ازمون ۸ سال بزرگتره و تجربه ی بیشتری داره هر موقع پشت سرم حرف میزنه به بقیه میگه گ ی تی خیلی عاقله !! حالا نمیدونم ان عاقلی به زبون تندم برمیگرده یا عشوه خرکی نیومدن و قاطع نظرم و گفتن ؟!! 

 

هه هه از همون روزی که اومدم اینجا نوشتم با اوتوبوس برگشتنام به خونه کلی کیف میکنم دیگه سوار نشدم !  یه جورایی قسمت نشد . 

 

گاهی با خودم حس میکنم دختر بودنم بد نیستا !!  یه جای دنج و امن و رراحت واسه خودت داری . تا دلت میخواد میخوابی (مثلا من امروز تا ۱۲ خواب بودم ) هر وقت دلت میگیره میچپی روی امن ترین جای دنیا تختت ...  نیاز نیست همیشه تر تمیز و مرتب و حموم رفته واسی واسه خوانواده شوهر یا شوهرت . اتاقت تا دلت بخواد به هم ریختست . گاهی مثل الان من همه ی شو...رتاتو با هم میندازی تو ماشین و کل شوفاژ اتاقت پوشیده از شو..رته و دلیلی نداره سریع بندازیشون توی کمد !!  

نیاز نیست خونه رو اب و جارو کنی  یا غذا بپزی هرموقع هم اینکارا رو میکنی میدونی که وظیفت نیست و با علاقه انجامش میدی . نیازی نیست وقتی دلت نمیخواد بری بیرون و هزار تا راحتی و امنیتی که مال خود خودته و خودت داریشون حتی اگه ۳ ساله با یکی دوست باشی و جدیدا با همه ی وجودت از این تاخیر ناخاسته توی به هم رسیدنتون لذت ببری .   

چون دلت خوشه که رابطه به یه جاهایی رسیده که انتظارشو داشتی و این تاخیر فقط یه حس غلغلک و شک و تردید و بهت میده اما دوسش داری حتی اگه بابات ته ته های دلش از این وصلت ناراضیه و داره غیر مسقیم هرکاری و میکنه تا حرفی از این موضوع تو خونش زده نشه .  

ته دل تورم که جستجو کنن میفهمن جدا از اون احساسی که دلت میخواد تکلیفتون مشخص بشه اما ته دلت بازم از به مسئولیت افتادن گوپی و خودت و خونه مادر شوور و خواهر شوهر رفتن و دیده شدن و اون توجهات میخوای که فرار کنی ! 

گاهی دلم برای این خونم تنگ میشه و ارامشی که توشه . واسه دسشویی که فقط و فقط مال خودمه و خواهرم به خاطر فشار کمه ابش دلش نمیخواد اینجا ب شاشه !!  واسه حمومی که مال خود خودمه و نباید هی چندشم بشه از خوردن دستم به  وسایل بقیه یا دیدن تیغ دیگران . ( توضیح : منو خواهرم طبقه بالای خونمونیم  سه ساله / اما این به معنی جدا شدنمون نیستا . اینجا حتی یه لیوان ابم پیدا نمیشه ها  یعنی مثلا اتاقامون بالاست فقط . ) 

دیگه زیادی ور زدم ... 

حوصله ندارم بخونم و اصلاح کنم. شوما تو ذهنت ادیت کن. 

عکس اتاق تمیزم و بعدا اضافه میکنم :))