دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

دنـجــــــــکده ی من

یک + یک = هرچی تو بخوای

آخرین لحظه ی خداحافظی دیشبمون و اشک ریختنامون توی بغل هم منو یاد این آهنگ انداخت   

لحظه ی خدافظی به سینه ام فشردمت  

اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت 

دل من راضی نبود به این جدایی نازنین  

عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردمت 

دوست دارم کپل  

 

 

 

زود برمیگردم  فراموشم نکنیییییید .

خداحافظ !

خداحافظ ... 

دارم میرم. همین روزا به زودی ... 

فقط اومدم یه خداافظی کوچولو کنم و یه حلالیت کوچولوتر بطلبم. 

یکشنبه عازمیم.هم دلم میخواد برم هم ... دلم برای گوپیم تنگ میشه... 

 

دوستتون دارم . خواستم اول دونه دونه اسم تک تکتونو بیارم و بگم که حتما اونجا به یادتونم اما دیدم خیلی زیاد میشه . شایدم اینکارو کردم . خیلی ها تو لینکدونیم هستن و خیلی هام نه ٬ به یاد همه هستم .در هر حال اگه بدی خوبی ازم دیدین حلالم کنید

برای همه خانومای خونه آرزوی بچه های صالح و سالم دارم و زندگی پر از آرامش . 

برای تازه عروسای خودمون یه دنیا خوشبختی و اینکه روز به روز از انتخابشون مطمئن تر باشن . 

برای اونایی هم که هنوز تو بهبوهه؟ی انتخابن و یا فعلا با اونی هستن که امیدوارن بشه همراه خوب زندگیشون هم آرزوی خوشبختی دارم. 

موقتا آرشیومو بر میدارم. آدرس وبلاگ و رمز عبورمو تو دفتر شعر گوپی نوشتم...  

 

 

لیمو خانومه عروسیتون مبارک.همیشه شاد و شنگول باشین . 

خانوم گلی کجایی؟

بلال و تحویل !۱۵/۵

گ حال و احوالات این چند وقته ای که نبودم خوب بود .یعنی بد نبود همش در حال تکاپو و اینور اونور دویدن و انجام کارهای پروژه هام بودم.دو تا از تحویل هامون مونده بود برای 12 و 15هم . خلاصه که یک ترم گذشت و باورم نمیشه چطور داره تند و تند دانشگاه تموم میشه . انگار همین دیروز بود که ترم دو بودم و بعد از خستگی تحویل پروژه ها یه نفس عمیییق کشیدم و به (ف) گفتم دلم میخواد چشمامو ببندم و باز کنم ترم پنج باشم ! گفت چرا نمیگی 8؟ گفتم زوده من به پنجشم راضیم .و حالا ...

15هم که میشد پنجشنبه صبح زود با بچه های گروه رفتیم پلات و کارهای کپیمونو انجام دادیم و رفتیم خونه ی یکیشون و شروع کردیم به انجام تتمه ی کارهای نکرده . تا نزدیکای 12 گیر کارمون بودیم و بعد راه افتادیم طرف دانشگاه .تحویل که دادیم گ اومده بود دنبالم .بلال هم گرفته بود که بریم دوتایی یه جایی درست کنیم و کیفورانه بخوریم .اما وقتی دید (ا و م) هم هستن پیشنهاد داد باهم بریم . (ن) هم بود /پنج نفری اول رفتیم سمت باغ دوستم اما بعد پشیمون شدیم و (ا) زنگ زد خونه و گفت با بچه ها میایم اونجا . بابای (ا) رفته بود آتیش درست کرده بود و منقل و اورد .ماهم مامانشم ظرف آب نمک و داد و تنهامون گذاشتن.خونشون قدیمی بود توی تالار روی حیات بلال هارو پوس کندیم و مشغول شدیم . دو ساعتی به خودن چای و بلال و شربت نعنا گذشت .کلی گفتیم و خندیدیم. بعد هم نخود نخود هرکی رفت سی خود ! کلی با گ تو خیابونا گشتیم .کلی باهم بودیم و از ثانیه ثانیه ی آخرین لحظه های باهم بودن لذت بردیم .

فا.ل !

چند روز پیش یکی از دوستام یه شماره بهم داد گفت این یارو از اوناییه که کتاب باز میکنه .گفت من بهش زنگ زد ببینم بختم با م  به هم میخوره یا نه گفته وصلت انجام میشه اما چهار نفر مخالفن و از این حرفا .

شماره ی اون آقا رو گرفتم میدونستم گ با این چیزا مخالفه اول ازش پرسیدم  که زنگ بزنم یا نه ؟ اونم گفت اگه هر حرفی زدن روت اثر منفی نمیزاره بزن .دیروز عصر زنگ زدم .گفت ده دقیقه دیگه تماس بگیرین نتیجه رو بهتون بگم . دوباره که زدم گفت (جور نمیشه . گفتم چرا؟ گفت سه تا مرد و یکی زن با این وصلت مخالفن نمیزارن صورت بگیره)

زنگ زدم به دوستم گفتم .گفت من یه شماره ی دیگه هم دارم میخوای زنگ بزنم برات؟ گفتم آره بزن . اون یکی گفته بود (اصلا امکان نداره. دوستم گفته بود نه آقا همه چیشون باهم جوره نمیشه که نشه ! / اونم گفته بود زمان که بگذره از تفاهم کم میشه و وصلتی صورت نمیگیره)

من که اعتقادی ندارم به این کارها و این حرف ها .اما خوب یه کوچولو ته دلم لرزید./ گ میگه باید بپرسی ازشون هیچ راهی داره یا نه ؟ اونوقته که میبینی هزار تا راه پولی میزارن جولوت.

اگه احیانا کسی شماره اون یارو رو خواست بگه بهش بگم .هرچند نه تاییدش میکنم نه میدونم کیه و نه اینکه چطوری کتاب باز میکنه و اساس کارش چطوریه . 

دو سال !

 

 

دو سال گذشت !! به همین سادگی ٬ به همین ترشمزگی ...  

دوسالگی رابطمون مبارکت

 

 

 

 

 


 به احتمال زیاد چند روزی نیستم.سهمیه ی سالیانه اینترتنم رو به اتمامه و تا کی دوباره شارژ کنیم معلوم نیست. 

آهای خانوما عکس نزارین من نباشماااااااااااااا